معنی غمنده - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با غمنده
غمنده
- غمنده
- مخفف غم مند، غمناک. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 179 الف). اصل این ترکیب غم مند بوده برای تخفیف یک میم را انداخته اند. (از فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
دمنده
- دمنده
- فوت کننده، دم زننده، آنکه نفس کشد، ماری باشد دمنده بی زهر، فریاد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
رمنده
- رمنده
- آنکه رم کند کسی که بترسد و بگریزد، آنکه به سبب نفرت احتراز کند
فرهنگ لغت هوشیار
تمنده
- تمنده
- کسی که زبانش در سخن گفتن میگیرد آنکه حرف را نمیتواندا زمخرج ادا کند
فرهنگ لغت هوشیار