جدول جو
جدول جو

معنی شمنده

شمنده((شَ مَ دِ))
رمنده، ترسنده، بیهوش شونده، آشفته شونده
تصویری از شمنده
تصویر شمنده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با شمنده

شمنده

شمنده
مردم شجاع و دلاور. (از برهان) (آنندراج) ، آشفته شونده. (فرهنگ فارسی معین) ، پوینده، بیهوش شده. (برهان). بیهوش. (آنندراج) (انجمن آرا) ، بانگ و غریو برآورنده (ازتشنگی و گرسنگی). (فرهنگ فارسی معین) ، بیم زده. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) :
شمنده مرغ بدان برج برفشاند پر
رمنده رنگ بر آن سنگ برگذارد گام.
عنصری
لغت نامه دهخدا

دمنده

دمنده
فوت کننده، دم زننده، آنکه نفس کشد، ماری باشد دمنده بی زهر، فریاد کننده
فرهنگ لغت هوشیار

رمنده

رمنده
آنکه رم کند کسی که بترسد و بگریزد، آنکه به سبب نفرت احتراز کند
رمنده
فرهنگ لغت هوشیار