- تفشه
- طعنه و سرزنش کردن
معنی تفشه - جستجوی لغت در جدول جو
- تفشه ((تَ شِ یا شَ))
- طعنه، سرزنش
- تفشه
- سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، سراکوفت، طعنه، پیغاره، زاغ پا، تفش، تفشل، بیغار، بیغاره، سرکوفت، عتیب، نکوهش، ملامت، سرزنش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اسباب سفر
تبر، ابزاری که بدان چوب را میشکافند
بلغور
ترشک
تابیده
لذت بردن
فقه آموختن، فقیه شدن
قلیه ای که با گوشت و تخم مرغ و زردک و عسل تهیه کنند
دوشیزگی بردن دختری بردن، پوشیده شدن، سستی کردن
دختر گایی، شاشیدن
سخن گفتن، حرف زدن
خوراک اندک، زاد
شوشه طلا نقره گداخته
لکۀ سیاه که در چهرۀ انسان پیدا می شود، کلف، ماه گرفت
اندوه و بی قراری دل، میل و خواهش به هر چیز
حالتی در زنان آبستن که به برخی خوراکی ها رغبت شدید پیدا می کنند، ویار
ملال، اندوه، تلوسه، تالواسه، تلواسه، تاس، تاسه
اندوه و بی قراری دل، میل و خواهش به هر چیز
حالتی در زنان آبستن که به برخی خوراکی ها رغبت شدید پیدا می کنند، ویار
ملال، اندوه، تلوسه، تالواسه، تلواسه، تاس، تاسه
بلغور، گندمی که آن را در دستاس بریزند و بگردانند که خرد شود اما آرد نشود، گندم نیم کوفته، دانۀ نیم کوبیده، فروشه، فروشک، برغولبرای مثال گندم افشه ای که معهود است / که بود بیشتر رهاوردم (رضی الدین نیشابوری - لغتنامه - افشه)
سرخ شده از حرارت آتش، تافته، گداخته، برای مثال به دست آهن تفته کردن خمیر / به از دست برسینه پیش امیر (سعدی۲ - ۸۳)
بافته شده، تنیده، تفنه، تنته، تنسته، تینه، تنه
بافته شده، تنیده، تفنه، تنته، تنسته، تینه، تنه
سخن گفتن، به سخن آمدن، حرف زدن، لب به سخن گشودن
شاخۀ درخت، شاخۀ راست و نازک، شمش طلا یا نقره، شوشه
ترشک، گیاهی صحرایی با برگ های درشت شبیه برگ چغندر که طعم ترش دارد و آن را مانند سبزی در آش و بعضی غذاهای دیگر می ریزند، ساق ترشک، ترشینک، حمّاض، تره خراسانی
بافته شده، تنیده، تفته، تنته، تنسته، تینه، تنه
تفشیله، خوراکی که از گوشت، تخم مرغ، عسل، مغز گردو و بعضی چیزهای دیگر تهیه می کردند، تفشیره، طفشیر
فقه خواندن، علم دین آموختن، فقیه شدن، فهمیدن و دانا شدن
آلتی دسته دار شبیه چکش با سر آهنی پهن و تیز که در نجاری، بنّایی و سنگ تراشی به کار می رود