تفوه تفوه سخن گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به دهانۀ جایی درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فلما تفوه البقیع، یرید لما دخل فمه. (اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا
تفوه تفوه تفه تفهاً و تفوهاً و تفاهه (از باب نصر و سمع). اندک و حقیر گشتن و لاغر شدن و کهنه گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تفه تفوهاً (از باب سمع). احمق گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) لغت نامه دهخدا
تفوه تفوه دهان گشودنمتضاد: لب فروبستن، به زبان آوردن، به سخن آمدن، سخن گفتن، لب به سخن گشودنمتضاد: سکوت کردن، خاموش ماندن فرهنگ واژه مترادف متضاد