به رفتار فاخته رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به رفتار فاخته رفتن زن یعنی با تبختر و تمایل راه رفتن. (از اقرب الموارد) ، شگفت داشتن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعجب، تکذب. (اقرب الموارد)
به رفتار فاخته رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به رفتار فاخته رفتن زن یعنی با تبختر و تمایل راه رفتن. (از اقرب الموارد) ، شگفت داشتن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعجب، تکذب. (اقرب الموارد)
تختخواب، نشیمن گاهی که از چوب یا فلز به شکل مربع یا مربع مستطیل می سازند و دارای چهار پایه یا بیشتر است، کرسی، جایگاه مخصوص که پادشاهان بر آن می نشینند، اورنگ، اورند، کت، سریر، اریکه، جای هموار و مسطح، هر جای مرتفع و مسطح از زمین، هر چیز پهن و هموار تخت آبنوسی: کنایه از شب تخت اردشیر: در موسیقی از الحان قدیم ایرانی تخت روان: تختی شبیه صندوق که دارای چهار دستۀ بلند است و مسافر در آن می نشیند و حداقل چهار نفر آن را روی دوش می گیرند و می برند یا در جلو و عقب آن دو اسب یا استر می بندند تخت طاقدیسی: در موسیقی، گوشه ای در دستگاه های سه گاه و نوا، از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو تخت طاقدیسی ساز کردی / بهشت از طاق ها در باز کردی (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
تختخواب، نشیمن گاهی که از چوب یا فلز به شکل مربع یا مربع مستطیل می سازند و دارای چهار پایه یا بیشتر است، کرسی، جایگاه مخصوص که پادشاهان بر آن می نشینند، اورنگ، اورند، کَت، سریر، اریکه، جای هموار و مسطح، هر جای مرتفع و مسطح از زمین، هر چیز پهن و هموار تَخت آبنوسی: کنایه از شب تَخت اردشیر: در موسیقی از الحان قدیم ایرانی تَخت روان: تختی شبیه صندوق که دارای چهار دستۀ بلند است و مسافر در آن می نشیند و حداقل چهار نفر آن را روی دوش می گیرند و می برند یا در جلو و عقب آن دو اسب یا استر می بندند تَخت طاقدیسی: در موسیقی، گوشه ای در دستگاه های سه گاه و نوا، از الحان سی گانۀ باربد، برای مِثال چو تخت طاقدیسی ساز کردی / بهشت از طاق ها در باز کردی (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
گرم، باحرارت، تند، تیز، باشتاب، برای مثال به دستوری شاه دیوان برفت / به پیش سپهدار کاووس تفت (فردوسی - ۲/۵۵) شوکران، مادۀ سمّی خطرناک که از ریشه گیاهی شبیه جعفری با شاخه های چتری و گل های سفید به همین نام به دست می آید، دورس، بیخ تفت، تودریون، شبیبی، شیکران
گرم، باحرارت، تند، تیز، باشتاب، برای مِثال به دستوری شاه دیوان برفت / به پیش سپهدار کاووس تفت (فردوسی - ۲/۵۵) شوکَران، مادۀ سمّی خطرناک که از ریشه گیاهی شبیه جعفری با شاخه های چتری و گل های سفید به همین نام به دست می آید، دَورَس، بیخ تَفت، تودَریون، شَبیبی، شَیکُران
تاختن، دویدن یا با سرعت رفتن، حمله تاخت آوردن: حمله کردن تاخت زدن: عوض کردن چیزی با چیز دیگر، مبادله کردن جنسی با جنسی دیگر تاخت کردن: تاختن، اسب دواندن، غارت کردن تاخت و تاز: اسب دوانیدن، اسب تاختن، حمله، هجوم
تاختن، دویدن یا با سرعت رفتن، حمله تاخت آوردن: حمله کردن تاخت زدن: عوض کردن چیزی با چیز دیگر، مبادله کردن جنسی با جنسی دیگر تاخت کردن: تاختن، اسب دواندن، غارت کردن تاخت و تاز: اسب دوانیدن، اسب تاختن، حمله، هجوم
دهی از دهستان چهاراویماق در بخش قره آغاج شهرستان مراغه است که در بیست وچهارهزارگزی خاور قره آغاج و سی ویک هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 234 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ونخود و بزرک و زردآلو است. شغل اهالی زراعت و صنایعدستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. این ده از دو محل نزدیک بهم تشکیل یافته که بنام تخت بالا و تخت پایین مشهورند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان چهاراویماق در بخش قره آغاج شهرستان مراغه است که در بیست وچهارهزارگزی خاور قره آغاج و سی ویک هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 234 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ونخود و بزرک و زردآلو است. شغل اهالی زراعت و صنایعدستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. این ده از دو محل نزدیک بهم تشکیل یافته که بنام تخت بالا و تخت پایین مشهورند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
درگذشتن در مال کسی بی او. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : تفوت علیه فی ماله، فاته و به. و به علی متعدی شده است متضمن معنی غلبه باشد. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد)
درگذشتن در مال کسی بی او. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : تفوت علیه فی ماله، فاته ُ و به. و به علی متعدی شده است متضمن معنی غلبه باشد. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد)
در پهلوی نیز تاخت بمعنی دو، حمله، هجوم، (برهان قاطع چ معین)، نوعی از رفتن اسب، نوعی از دویدن اسب، قسمی راندن اسب، قسمی رفتن بشتاب اسب بطی تر از چهارنعل، قسمی از رفتار اسب نرم تر از چهارنعل، دو، تک: بتاخت رفتن، تاخت کردن، تاخت بردن، تاخت آوردن، تاخت زدن، بتاخت آمدن یا رفتن بمعنی با کمال سرعت با اسب یا پیاده ...، مؤلف آنندراج آرد: تاخت و تاختن دویدن بر سر کسی بقصد جنگ یا غارت، و با لفظ بردن و کردن مستعمل است: بندگی نمایند و بندگان خداوند از این تاخت ها و جنگها برآسایند، (تاریخ بیهقی)، نواحی ختلان شوریده گشته بود از آمدن کمیخان بتاخت، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 410)، رسیدن سلطان شهاب الدوله مسعود بن یمین الدوله ... بشهر هری و مقام کردن آنجا تا آنگاه که بتاخت ترکمانان رفت ... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 595)، رکن الدوله حسن را بسیاری کارها و حربها بوده ست با وشمگیر و لشکر گیلان و دیلم و تاخت ها از اصفهان به ری، (مجمل التواریخ ص 391از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، تاخت و پاخت، تاخت وتاراج، تاخت و تاز، از اتباعند، رجوع به تاخت آوردن و تاختن و تازیدن شود
در پهلوی نیز تاخت بمعنی دو، حمله، هجوم، (برهان قاطع چ معین)، نوعی از رفتن اسب، نوعی از دویدن اسب، قسمی راندن اسب، قسمی رفتن بشتاب اسب بطی تر از چهارنعل، قسمی از رفتار اسب نرم تر از چهارنعل، دو، تک: بتاخت رفتن، تاخت کردن، تاخت بردن، تاخت آوردن، تاخت زدن، بتاخت آمدن یا رفتن بمعنی با کمال سرعت با اسب یا پیاده ...، مؤلف آنندراج آرد: تاخت و تاختن دویدن بر سر کسی بقصد جنگ یا غارت، و با لفظ بردن و کردن مستعمل است: بندگی نمایند و بندگان خداوند از این تاخت ها و جنگها برآسایند، (تاریخ بیهقی)، نواحی ختلان شوریده گشته بود از آمدن کمیخان بتاخت، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 410)، رسیدن سلطان شهاب الدوله مسعود بن یمین الدوله ... بشهر هری و مقام کردن آنجا تا آنگاه که بتاخت ترکمانان رفت ... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 595)، رکن الدوله حسن را بسیاری کارها و حربها بوده ست با وشمگیر و لشکر گیلان و دیلم و تاخت ها از اصفهان به ری، (مجمل التواریخ ص 391از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، تاخت و پاخت، تاخت وتاراج، تاخت و تاز، از اتباعند، رجوع به تاخت آوردن و تاختن و تازیدن شود
کرسی، نشیمنگاه، جایگاه ویژه پادشاه به هنگام بارعام، نشیمنگاهی با چهارپایه از جنس چوب یا فلز به شکل های مستطیل یا مربع، هر جای مسطح و برابر و هموار، کف کفش
کرسی، نشیمنگاه، جایگاه ویژه پادشاه به هنگام بارعام، نشیمنگاهی با چهارپایه از جنس چوب یا فلز به شکل های مستطیل یا مربع، هر جای مسطح و برابر و هموار، کف کفش