جدول جو
جدول جو

معنی تخت

تخت((تَ))
کرسی، نشیمنگاه، جایگاه ویژه پادشاه به هنگام بارعام، نشیمنگاهی با چهارپایه از جنس چوب یا فلز به شکل های مستطیل یا مربع، هر جای مسطح و برابر و هموار، کف کفش
تصویری از تخت
تصویر تخت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تخت

تخت

تخت
تختخواب، نشیمن گاهی که از چوب یا فلز به شکل مربع یا مربع مستطیل می سازند و دارای چهار پایه یا بیشتر است،
کرسی، جایگاه مخصوص که پادشاهان بر آن می نشینند، اورنگ، اورند، کَت، سریر، اریکه،
جای هموار و مسطح، هر جای مرتفع و مسطح از زمین، هر چیز پهن و هموار
تَخت آبنوسی: کنایه از شب
تَخت اردشیر: در موسیقی از الحان قدیم ایرانی
تَخت روان: تختی شبیه صندوق که دارای چهار دستۀ بلند است و مسافر در آن می نشیند و حداقل چهار نفر آن را روی دوش می گیرند و می برند یا در جلو و عقب آن دو اسب یا استر می بندند
تَخت طاقدیسی: در موسیقی، گوشه ای در دستگاه های سه گاه و نوا، از الحان سی گانۀ باربد، برای مِثال چو تخت طاقدیسی ساز کردی / بهشت از طاق ها در باز کردی (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
تخت
فرهنگ فارسی عمید

تخت

تخت
دهی از دهستان چهاراویماق در بخش قره آغاج شهرستان مراغه است که در بیست وچهارهزارگزی خاور قره آغاج و سی ویک هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 234 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ونخود و بزرک و زردآلو است. شغل اهالی زراعت و صنایعدستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. این ده از دو محل نزدیک بهم تشکیل یافته که بنام تخت بالا و تخت پایین مشهورند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

تخت

تخت
بمعنی ششصد درهم نیز آمده است. (شعوری ج 1ورق 303 الف). وزنه ای معادل 600 یا 400 درم. (ناظم الاطباء). اوقیه را نیز تخت خوانند. (شعوری ایضاً)
بمعنی دُخْت که اختصار لفظ دختر است. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 303 الف). دخت و دختر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تخت

تخت
اریکه، اورنگ، پات، پیشگاه، سریر، عرش، کرسی، مسند، تختگاه، سلطنت گاه، مرکزحکومت، مقر شاه، صاف، مستوی، مسطح، هموار، کف کفش قسمت زیرین کفش، تخت خواب، اسوده، راحت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

تخت

تخت
اگر کسی بیند که بر تخت نشسته است و بر آن تخت چیزی گسترده نبود، دلیل که به سفر شود. اگر بیند بر تخت خفته است و بر آن چیزی گسترده است، دلیل که بزرگی یابد و به قدر و قیمت تخت، دشمنان را قهر کند اما از این غافل است. اگر این کس از اهل فساد است، دلیل که بر دارش کنند، خاصه که خود را به تخت خفته بیند، اگر بیند تخت بشکست و او بیفتاد، دلیل که ازجاه و بزرگی بیفتد و حالش بد شود. محمد بن سیرین
دیدن تخت درخواب بر هفت وجه است. اول: عز و جاه. دوم: سفر. سوم: مرتبت. چهارم: بلندی. پنجم: ولایت. ششم: قدر و جاه. هفتم: عالی شدن کارها.
فرهنگ جامع تعبیر خواب