- تعشق
- عاشق شدن
معنی تعشق - جستجوی لغت در جدول جو
- تعشق
- عاشق شدن، عشق ورزیدن، اظهار عشق کردن
- تعشق ((تَ عَ شُّ))
- عاشقی کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که به دیگری عشق می ورزد، عاشق
مهر ورز شیفته عاشقی نماینده عشق ورزنده جمع متعشقین
ژرف نگری
با همدیگر عشق نمودن
شام خوردن
آزمندی، چسبندگی چسبیدن
خوی کردن خوییدن، ریشه دوانی ریشه دواندن عرق کردن خوی کردن خوی بر افشاندن، بیرون شدن رطوبت زیادی گیاهان بصورت بخار، ریشه دواندن درخت در زمین، جمع تعرقات
دست به گردنی دست به گردن شدن
ژرفایش، دور رفتن فرو رفتن ژرف اندیشیدن غور کردن، ژرف اندیشی، جمع تعمقات
پوستگی و دوستی و محبت و دلبستگی و اتصال و ارتباط
باز ایست، واپسی واپسیدن
به یکدیگر عشق ورزیدن
شام خوردن، طعام شبانگاهی خوردن
دوراندیشی کردن، غور کردن
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری،
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری،
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق
آویخته شدن، درآویختن به چیزی، دلبستگی داشتن به کسی یا چیزی، علاقه و پیوستگی داشتن
عرق کردن، در علم زیست شناسی خارج شدن رطوبت زیادی گیاهان به صورت بخار از منافذ و روزنه های برگ ها
دلباختگی، دل بردگی، دل دادگی
تعلق قلب به کسی، چسبیدن
((عِ))
فرهنگ فارسی معین
به شدت دوست داشتن، شیفتگی، دلدادگی، لذت، کیف، افلاطونی عشقی که با گرایش های جنسی همراه نیست
دوست داشتن به حد افراط، شیفتگی، دلدادگی، دلبستگی و دوستی مفرط، معشوق
عشق ورزیدن: عشق داشتن، عشق بازی کردن
عشق ورزیدن: عشق داشتن، عشق بازی کردن
Love, Endearment
нежность , любовь
Zärtlichkeit, Liebe
ніжність , любов
czułość, miłość
carinho, amor
cariño, amor
tendresse, amour