جدول جو
جدول جو

معنی تعشق - جستجوی لغت در جدول جو

تعشق
عاشق شدن، عشق ورزیدن، اظهار عشق کردن
تصویری از تعشق
تصویر تعشق
فرهنگ فارسی عمید
تعشق
(بَ)
عشق نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). عاشقی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تکلف عشق. (از اقرب الموارد). عشق و عشق ورزی و محبت و دوستی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تعشق
عاشق شدن
تصویری از تعشق
تصویر تعشق
فرهنگ لغت هوشیار
تعشق
((تَ عَ شُّ))
عاشقی کردن
تصویری از تعشق
تصویر تعشق
فرهنگ فارسی معین
تعشق
آرزومندی، اشتیاق، عشق ورزی، تعطف، تمایل، خاطرخواهی، رغبت، عاشقی، عشق، علاقه، علقه، مهر، مهرورزی
متضاد: بیزاری، نفرت، عاشق شدن، عاشقی کردن، مهرورزیدن، مهرورزی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعاشق
تصویر تعاشق
به یکدیگر عشق ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعشی
تصویر تعشی
شام خوردن، طعام شبانگاهی خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعمق
تصویر تعمق
دوراندیشی کردن، غور کردن
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری،
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعلق
تصویر تعلق
آویخته شدن، درآویختن به چیزی، دلبستگی داشتن به کسی یا چیزی، علاقه و پیوستگی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعشق
تصویر متعشق
کسی که به دیگری عشق می ورزد، عاشق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعرق
تصویر تعرق
عرق کردن، در علم زیست شناسی خارج شدن رطوبت زیادی گیاهان به صورت بخار از منافذ و روزنه های برگ ها
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
در سوراخ خود درآمدن کلاکموش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). داخل شدن خرگوش در لانۀ خود. (از اقرب الموارد) ، سر و گردن در سوراخ درآوردن خرگوش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دست در گردن همدیگری کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ)
بازایستادن از نیاز و حاجت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازایستادن. (از اقرب الموارد) ، مشغول شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بازگردانیدن کسی را از اراده ای که داشت و بازداشتن وی را از آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ ءْ)
آزمند شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حریص شدن. (ازاقرب الموارد) ، چفسیدن و لازم گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چسپیدن و لازم گرفتن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ستیهیدن در طلب چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). الحاح و اصرار کردن در طلب چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ غَ)
دور درشدن. (تاج المصادر بیهقی). دور درشدن در چیزی. (زوزنی). دور اندیشیدن در سخن و در کار و به مغ سخن رسیدن. یقال: تعمق فی الکلام، ای تنطع و کذا تعمق فی لباسه اذا تنوق و استقصی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). غور کردن و به کنه چیزی رسیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). تنطع در سخن. (از اقرب الموارد). غوررسی و دوراندیشی و فراست وزیرکی. (ناظم الاطباء). ژرف اندیشی. ژرف بینی. ژرف نگری. به ژرفی دیدن در.... (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
شام خوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). طعام شبانگاهی خوردن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شبکور شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ لَ)
پیروی و تلاش نمودن اصل شاخ خرمابن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اعتشان. تتبع کرابه خرمابن را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
خشک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سخت پیر شدن و خشک شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ)
گیاه تر چریدن و فربه شدن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَشْ شِ)
عاشقی نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عاشق. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعشق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعلق
تصویر تعلق
پوستگی و دوستی و محبت و دلبستگی و اتصال و ارتباط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعسق
تصویر تعسق
آزمندی، چسبندگی چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعشق
تصویر متعشق
مهر ورز شیفته عاشقی نماینده عشق ورزنده جمع متعشقین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاشق
تصویر تعاشق
با همدیگر عشق نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعشی
تصویر تعشی
شام خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
ژرفایش، دور رفتن فرو رفتن ژرف اندیشیدن غور کردن، ژرف اندیشی، جمع تعمقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعوق
تصویر تعوق
باز ایست، واپسی واپسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعنق
تصویر تعنق
دست به گردنی دست به گردن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
خوی کردن خوییدن، ریشه دوانی ریشه دواندن عرق کردن خوی کردن خوی بر افشاندن، بیرون شدن رطوبت زیادی گیاهان بصورت بخار، ریشه دواندن درخت در زمین، جمع تعرقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعرق
تصویر تعرق
((تَ عَ رُّ))
عرق کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعلق
تصویر تعلق
((تَ عَ لُّ))
دلبستگی داشتن، آویخته شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمق
تصویر تعمق
((تَ عَ مُّ))
ژرف اندیشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعشق
تصویر متعشق
((مُ تَ عَ شِّ))
عاشقی نماینده، عشق ورزنده، جمع متعشقین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمق
تصویر تعمق
ژرف نگری
فرهنگ واژه فارسی سره
آشنایی، رابطه، اتّصال، رابطه سطحی، ارتباط
دیکشنری اردو به فارسی