- تطفل
- طفیلی شدن
معنی تطفل - جستجوی لغت در جدول جو
- تطفل
- طفیلی شدن، ناخوانده به مهمانی رفتن، حالت کودکان به خود گرفتن
- تطفل ((تَ طَ فُّ))
- طفیلی بودن، بدون دعوت همراه کسی به جایی رفتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زدوده شدن، زینت گرفتن
به تکبر خرامیدن
بیشخواهی، سپاسگزاری، درازش دراز گشتن فزونی جستن، سپاس نهادن
انگل پروری
پلیدی کردن
به نشیت در آمدن
کوپلگی (کوپله قفل) بسته شدن در قفل شدن، بستگی (در و مانند آن)،جمع تقفلات
غفلت ورزیدن
کفالت کردن، در عهده گرفتن
تکبر نمودن
روباه بچه روباه توسک
فرود آمدن، به نشیب درآمدن، پست شدن
فضل و فزونی نمودن، منت نهادن بر کسی
بسیار شدن اهل مجلس، پر شدن مجلس از مردم
کفایت کردن، کفیل شدن، متعهّد شدن، به عهده گرفتن، عهده دار امری یا کاری شدن
بید مشک
بچه دار: جانوران، بچه کش: چون سرما
کودک
بزاق، آب دهان تف انداختن
کودک، مولود، نوزاد آدمی
تف انداختن
بزاق، آب دهان
کودک، بچه، کوچک
تاریکی، غروب خورشید