جدول جو
جدول جو

معنی تکفل

تکفل
کفایت کردن، کفیل شدن، متعهّد شدن، به عهده گرفتن، عهده دار امری یا کاری شدن
تصویری از تکفل
تصویر تکفل
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تکفل

تکفل

تکفل
پایندانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از زمخشری). پذیرفتار کسی گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ضامن و متعهد چیزی شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). کفالت کردن. (ناظم الاطباء). پذیرفتاری. (زمخشری) : تکفلت بالمال، التزمت به والزمت نفسی. (ابن الانباری از اقرب الموارد) : هیچکدام از ایشان بسبب مشاهدۀ غضب سلطان به تکفل مصحلت او زبان نمیدادند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

تکفل

تکفل
تعهد، تقبل، ضمان، کفالت، سرپرستی، کفالت کردن، کفیل شدن، متعهد شدن، پایندانی کرن، به عهده گرفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد