جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تفل

تفل

تفل
تُفالَه. ثِفل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اغلب بجای ثفل آید. (دزی ج 1 ص 149) ، فضله: شکمش درد گرفت و بسی تفل از زیر او بیرون آمد. (ترجمه تفسیر طبری از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

تفل

تفل
لغتی است در تتفل به معنی روباه یا روباه بچه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تتفل و تتفله شود
لغت نامه دهخدا

تفل

تفل
خدو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تُفال، بصاق. (اقرب الموارد) ، کفک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تفل

تفل
رجل تفل، مرد بدبوی، نعت است از تَفَل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تفل

تفل
خدو انداختن و افکندن ازدهان چیزی. تفل تفلا فالتفل اقل من البزق و اوله البزق ثم النفث ثم النفخ. و منه تفل الراقی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تفل

تفل
ناخوش شدن بوی تن از نابکار داشتن عطر. (از تاج المصادر بیهقی). بدبوی گردیدن و بدبوئی که از ترک طیب باشد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تفلت المراءه، خوشبوی گردید آن زن. (از اضداد است). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

آفل

آفل
فرو رونده فرو شونده ناپدید گردنده غروب کننده غارب، جمع آفلین
آفل
فرهنگ لغت هوشیار