جدول جو
جدول جو

معنی تضاریس - جستجوی لغت در جدول جو

تضاریس
دندانه ها
تصویری از تضاریس
تصویر تضاریس
فرهنگ لغت هوشیار
تضاریس
تضریس ها، دندانه ها، جمع واژۀ تضریس
تصویری از تضاریس
تصویر تضاریس
فرهنگ فارسی عمید
تضاریس
((تَ))
جمع تضریس. چیزهای دندانه دار
تصویری از تضاریس
تصویر تضاریس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دندانه دار کردن، دندانه دار پست و بلند ماهور -1 دندانه دارکردندندانه دندانه - کردن، ناهمواری بریدگی، هر چیز دندانه دار، جمع تضاریس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضارس
تصویر تضارس
دشمنی و جنگ کردن با هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریس
تصویر تاریس
کشاورزی، کارگر گیری به کار گماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضریس
تصویر تضریس
دندانه، هر چیز شبیه دندان، مثل دندانۀ اره، کنگرۀ سر دیوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضریس
تصویر تضریس
((تَ))
دندانه دار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخاریب
تصویر تخاریب
ویران کردنها، تخاریب بلاد و شهرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصاریف
تصویر تصاریف
اوامر خود سرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضاعیف
تصویر تضاعیف
جمع ضعیف، دو چندان ها، ناتوان گشته ها جمع تضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفاریق
تصویر تفاریق
تفریق، جدا نمودنها و تفرقه کردنها و این جمع تفریق است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواریخ
تصویر تواریخ
جمع تاریخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباریق
تصویر تباریق
خوراک کم روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباریح
تصویر تباریح
سختی معیشت
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای ماهی استخوانی که حداکثر طولش تا 25 سانتیمتر میرسد و بدنش پوشیده از فلسهای نسبتا درشت نازک و نوک تیز است رنگ بدنش سبز و در قسمتهای پشت آن خط آبی رنگ بمحاذات تیره پشت حیوان قرار دارد. پهلو ها و شکم حیوان سفید و نقره یی است ماهی مذبور را جهت تغذیه و ساختن کنسرو صید میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخاریب
تصویر تخاریب
تخریب ها، خراب کردن ها، ویران کردن ها، جمع واژۀ تخریب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تواریخ
تصویر تواریخ
تاریخ ها، زمانهای وقوع یک امر یا حادثه، جمع واژۀ تاریخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفاریق
تصویر تفاریق
چیزهای پراکنده، اجزای پراکنده، جزء جزء، جداجدا، اندک اندک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصاریف
تصویر تصاریف
پیشامدها و حوادث روزگار، گردش ها و انقلابات زمانه، نوائب دهر، تصاریف الدهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عضاریط
تصویر عضاریط
جمع عضروط، مزدوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عماریس
تصویر عماریس
جمع عمروس، برگان
فرهنگ لغت هوشیار
بافت مقاوم و لاستیک مانند و قابل انعطاف برنگ سفید یا سفید مایل به زرد که در برخی اندامها از قبیل غضروفهای حنجره و قضبه الریه و لاله گوش و مفاصل موجود است. در جنین پستانداران نیز از قبیل تشکیل استخوان ها به جای استخوان بافت غضروفی وجود دارد. غضروف در آب جوش حل می شود و محلولی ژله مانند به وجود می آورد که ماده پروتیدی غضروف موسوم به کندرین در آن حل شده است بافت غضروفی. یاغضروفی خنجری. زایده خنجری استخوان جناغ را گویند که در انتهای تحتانی این استخوان قرار دارد و از جنس بافت غضروفی است زایده خنجری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباریس
تصویر قباریس
لاتینی تازی گشته کبر از گیاهان کبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراریس
تصویر کراریس
جمع کراسه، از ریشه پارسی کراسه ها کراسک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخاریب
تصویر تخاریب
((تَ))
جمع تخروب، سوراخ ها، خانه های زنبور، لانه های زنبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصاریف
تصویر تصاریف
((تَ))
جمع تصریف، پیشامدها، حوادث زمانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعاریض
تصویر تعاریض
((تَ))
سخن را روشن نگفتن، به کنایه سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفاریق
تصویر تفاریق
((تَ))
جمع تفریق، پراکنده ها، چیزهای پراکنده، اندک اندک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سماریس
تصویر سماریس
ساردین، نوعی ماهی دریایی کوچک فلس دار به رنگ سبز تیره که زیر شکمش سفید است و بیشتر برای ساختن کنسرو صید می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشارین
تصویر تشارین
تشرین، فصل خزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضاعیف
تصویر تضاعیف
مندرجات، اثنای چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجاری
تصویر تجاری
سوداگرانه، بازرگانی، سودایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
راه اندازی، بنیان گذاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تدریس
تصویر تدریس
آموزاندن -1 درس گفتن درس دادن -2 درس گویی، جمع تدریسات
فرهنگ لغت هوشیار