جدول جو
جدول جو

معنی تعاریض

تعاریض((تَ))
سخن را روشن نگفتن، به کنایه سخن گفتن
تصویری از تعاریض
تصویر تعاریض
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تعاریض

اعاریض

اعاریض
جمعِ واژۀ عَروض، در علوم ادبی میزان شعر، جمع اعاریض، در علوم ادبی جزء آخر مصراع اول بیت، ناحیه، کرانه و گوشه، راه در کوه، در علوم ادبی مضمون کلام، در علوم ادبی علمی که به وسیلۀ آن به اوزان شعر و تغییرات آن پی می برند
اعاریض
فرهنگ فارسی عمید

اعاریض

اعاریض
جَمعِ واژۀ عروض. هو جمع علی غیر قیاس کَأنَّه ُ جَمعِ واژۀ اعریض. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ عروض. (ناظم الاطباء) (متن اللغه). جَمعِ واژۀ عروض کَأنَّه ُ جَمعِ واژۀ اعریض. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تعاریج

تعاریج
نوعی موزائیک. (دزی). قسمی تزیین در بنا: چنان معمور شد که چشم از تصاویر و تعاریج آن سیر نگشتی. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 439) ، نواری از پارچۀ چین دار. (دزی). از عبارتی که دزی نقل کرده است، نوعی دالان پیچ در پیچ، پیچ خوردن روده هابر یکدیگر. (از بحر الجواهر). رجوع به تعریج شود
لغت نامه دهخدا

معاریض

معاریض
کلامی که معنی آن مشکل و پوشیده و پنهان باشد. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ مِعراض. سخنهای پوشیدۀ غیرصریح. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). توریه به وسیلۀ چیزی از چیزی دیگر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به معراض شود، مثل و مانند سخن و گفتار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تعارض

تعارض
ناسازش ناسازواری، ناسازورزی، خلاف یکدیگر ورزیدن متعرض یکدیگر شدن با هم اختلاف داشتن، خلاف ورزی معارضه، جمع تعارضات
فرهنگ لغت هوشیار

تعریض

تعریض
به کنایه و به اشاره چیزی گفتن، کنایه زدن، سخن سربسته گفتن، به پهنای چیزی افزودن، عریض کردن
تعریض
فرهنگ فارسی عمید