جدول جو
جدول جو

معنی سماریس

سماریس
ساردین، نوعی ماهی دریایی کوچک فلس دار به رنگ سبز تیره که زیر شکمش سفید است و بیشتر برای ساختن کنسرو صید می شود
تصویری از سماریس
تصویر سماریس
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سماریس

سماریس

سماریس
گونه ای ماهی استخوانی که حداکثر طولش تا 25 سانتیمتر میرسد و بدنش پوشیده از فلسهای نسبتا درشت نازک و نوک تیز است رنگ بدنش سبز و در قسمتهای پشت آن خط آبی رنگ بمحاذات تیره پشت حیوان قرار دارد. پهلو ها و شکم حیوان سفید و نقره یی است ماهی مذبور را جهت تغذیه و ساختن کنسرو صید میکنند
فرهنگ لغت هوشیار

سماریس

سماریس
نوعی از ماهی باشد و آنرا اهل مغرب سردین گویند. (از برهان) (از آنندراج). اسم یونانی ماهی شور است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به سردین و ساردین شود
لغت نامه دهخدا

سماری

سماری
کِشتی، جهاز، سفینه، کشتی کوچک، برای مِثال حاسد چو بیش باشد بهتر رود سعادت / چون باد بیش باشد بهتر رود سماری (منوچهری - ۱۱۲)
سماری
فرهنگ فارسی عمید

سماری

سماری
جهاز را گویند و به عربی سفینه خوانند. (برهان). کشتی. (از آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری). سفینه. کشتی. جهاز. (ناظم الاطباء) :
ای فلک مرکب عماری تو
اشک تا کی کشد سماری تو.
حمیدی بلخی.
اندر آن دریا سماری وآن سماری جانور
واندر آن گردون ستاره وآن ستاره بی مدار.
فرخی.
به سنگ اندر گشائی چشمۀ خون
به دریا در پدید آری سماری.
عنصری.
حاسد چو بیش باشد بهتر رود سعادت
چون باد بیش باشدبهتر رود سماری.
منوچهری.
من آن بودم که از امیدواری
همی بردم به دریاها سماری.
(ویس و رامین).
در گردن خود طوقش ار نداری
بر خشک بخیره مران سماری.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 408).
سمندش کوه و دریا را سماری
حسامش دین و دنیا را حصارست.
ابوالفرج رونی.
بر این گردون دریا چهر از تیغ
به پیوند و سماریهای عنبر.
ازرقی.
سماریهای عنبر چون گران شد
فروبارد ز عنبر عقد گوهر.
ازرقی
لغت نامه دهخدا