جدول جو
جدول جو

معنی تشبب - جستجوی لغت در جدول جو

تشبب
(اِ)
غزل گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تشبیب. رجوع به تشبیب شود، افروخته شدن آتش. سخت در گرفتن جنگ. (از اقرب الموارد) و رجوع به تشبیب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تحبب
تصویر تحبب
دوستی نمودن، اظهار دوستی و محبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسبب
تصویر تسبب
سبب شدن، سبب جستن، طلب اسباب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشبیب
تصویر تشبیب
یاد جوانی کردن، ذکر احوال روزگار جوانی و عشق و کامرانی کردن، در ادبیات در فن بدیع آوردن ابیاتی از عشق، جوانی یا وصف طبیعت در ابتدای قصیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشبث
تصویر تشبث
دست انداختن به چیزی برای وسیله قرار دادن آن، دستاویز کردن، چنگ زدن، درآویختن به چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشعب
تصویر تشعب
شعبه شعبه شدن، شاخه شاخه شدن، پراکنده گشتن، متفرق شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشبه
تصویر تشبه
شبیه شدن، خود را مانند دیگران کردن، شبیه دیگران شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطبب
تصویر تطبب
طبابت کردن، طبابت، شغل و عمل طبیب، تشخیص و درمان بیماری، معالجۀ بیماران
فرهنگ فارسی عمید
(تَ جَنْ نُ)
دامن چیدن و میان دربستن و آمادۀ کاری شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برافتادن شتران از بیماری یا از لاغری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ترنجیده و منقبض گردیدن مرد از بیماری یا سردی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیچیدن در جامۀ خود. (از اقرب الموارد) ، برهم نشستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بسته شدن ریگ و تو بر تونشستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تلبدریگ و شجر. (از اقرب الموارد). رجوع به تلبد شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ستهیدن در خوردن نبیذ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). الحاح در نوشیدن شراب. (از اقرب الموارد) : ترکته یتعبب النبیذ، ای یتجرعه بکثره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پروردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج) : تربب کودک، پرورد کردن او را تا بالغ شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، فا هم آمدن. (تاج المصادر بیهقی). گرد آمدن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گرد آمدن قوم. (المنجد) ، خواهانی چیزی نمودن: تربب الارض ، یعنی دعوی کرد که او مالک آنست، و کذا تربب العبد و نحوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به ارتباب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اندوهگین شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تحزن. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تشبع
تصویر تشبع
بار بار خوری بار بار خوردن ستاندن شهروندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربب
تصویر تربب
پروردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشعب
تصویر تشعب
شاخه شاخه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشرب
تصویر تشرب
نوشیدن و آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشبیب
تصویر تشبیب
یاد جوانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلبب
تصویر تلبب
آماده کاری آمادگی میان بربستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشبه
تصویر تشبه
مانند شدن، شبیه گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبب
تصویر تقبب
کبگی (کبه قبه پارسی تازی گشته)
فرهنگ لغت هوشیار
بلک آگست نشل چنگ در زدن بچیزی در آویختن به، وسیله قرار دادن کسی را یا چیزی را دست آویزساختن، آویختگی چنگ زنی، جمع تشبثات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطبب
تصویر تطبب
خود را طبیب وانمود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسبب
تصویر تسبب
سبب سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحبب
تصویر تحبب
دوستی نمودن، سیراب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصبب
تصویر تصبب
ریزش ریختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهبب
تصویر تهبب
دریدن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنبب
تصویر تنبب
روان شدن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشبیب
تصویر تشبیب
((تَ))
یاد جوانی کردن، آوردن ابیاتی در ذکر عشق و جوانی یا وصف طبیعت در ابتدای قصیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشبه
تصویر تشبه
((تَ شَ بُّ))
مانند بودن، شبیه بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشبث
تصویر تشبث
((تَ شَ بُّ))
چنگ زدن به چیزی، چیزی را دست آویز قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحبب
تصویر تحبب
((تَ حَ بُّ))
دوستی جستن، دوستی ورزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسبب
تصویر تسبب
((تَ سَ بُّ))
سبب شدن، سبب جستن، راه جستن، زحمت کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تطبب
تصویر تطبب
((تَ طَ بُّ))
طبابت کردن، پزشکی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشعب
تصویر تشعب
((تَ شَ عُّ))
شاخه شاخه شدن، پراکنده گردیدن
فرهنگ فارسی معین