جدول جو
جدول جو

معنی تشبث

تشبث((تَ شَ بُّ))
چنگ زدن به چیزی، چیزی را دست آویز قرار دادن
تصویری از تشبث
تصویر تشبث
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تشبث

تشبث

تشبث
بلک آگست نشل چنگ در زدن بچیزی در آویختن به، وسیله قرار دادن کسی را یا چیزی را دست آویزساختن، آویختگی چنگ زنی، جمع تشبثات
فرهنگ لغت هوشیار

تشبث

تشبث
دست انداختن به چیزی برای وسیله قرار دادن آن، دستاویز کردن، چنگ زدن، درآویختن به چیزی
تشبث
فرهنگ فارسی عمید

تشبث

تشبث
چنگ درزدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (غیاث اللغات). درآویختن به چیزی و چنگ درزدن. (منتهی الارب) ((ناظم الاطباء) (از آنندراج). دست درزدن به چیزی و تمسک شدید. (از متن اللغه). دست درزدن به چیزی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : بکتوزون روی بدو آورد تا خطه از تشبث او بیرون کند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتابخانه سازمان ص 162) روی به نیشابور نهاد تا منصب قدیم خویش نگاهداردو تشبثی که به نا استحقاق به شغل او حادث گشته است زائل گرداند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 203)
لغت نامه دهخدا

تشبث

تشبث
آویختگی، آویزش، تمسک، توسل، چنگ زنی، دستاویزسازی، درآویختن، چنگ زدن، متشبث شدن، دستاویزقرار دادن، متمسک شدن، متوسل شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد