جدول جو
جدول جو

معنی تسبب

تسبب((تَ سَ بُّ))
سبب شدن، سبب جستن، راه جستن، زحمت کشیدن
تصویری از تسبب
تصویر تسبب
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تسبب

تسبب

تسبب
سبب قرار دادن. تسبب الیه، جعله الیه سبباً. (از متن اللغه). سبب شدن: تسبب بالامر، کان سبیاً له ُ. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، زحمت کشیدن (ناظم الاطباء) ، خواستن اسباب. (ازاقرب الموارد) (از المنجد) ، توسل: تسبب به الیه، توسَّل. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا