معنی تشعب - فرهنگ فارسی معین
معنی تشعب
تشعب((تَ شَ عُّ))
شاخه شاخه شدن، پراکنده گردیدن
تصویر تشعب
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تشعب
تشعب
تشعب
شعبه شعبه شدن، شاخه شاخه شدن، پراکنده گشتن، متفرق شدن
فرهنگ فارسی عمید
تشعب
تشعب
پراکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شاخ شاخ گردیدن راه و درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به تشعث شود، شاخ در شاخ شدن و گروه در گروه شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، همدیگر دور شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تباعد از چیزی. (از اقرب الموارد) ، نیکو گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). انصلاح چیزی. (از اقرب الموارد) ، مردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اشعب
اشعب
نام مردی آزمند، راک (غوچ) دور شاخ: شاخداری که میانه دو شاخش فراخ باشد، پهن شانه چهار شانه قچقار که میان دو شاخ آن فراخ باشد حیوان شاخداری که وسط دو شاخش فاصله باشد، کسی که میان دو شانه اش فراخ باشد
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.