جدول جو
جدول جو

معنی تطبب

تطبب
طبابت کردن، طبابت، شغل و عمل طبیب، تشخیص و درمان بیماری، معالجۀ بیماران
تصویری از تطبب
تصویر تطبب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تطبب

تطبب

تطبب
پزشکی نمودن. (زوزنی). طبابت و پزشکی کردن کسی که علم طب نمیداند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، علاج کردن، پزشک خواستن برای کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تطیب

تطیب
خوشبویی بویگی، پاکیزگی عطر زدنخود را خوشبو کردن بوی خوش زدن
تطیب
فرهنگ لغت هوشیار