جدول جو
جدول جو

معنی تزمل - جستجوی لغت در جدول جو

تزمل(اِ سِ)
خویشتن درجامه پیچیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). خود را در جامه پیچیدن. (مجمل اللغه). در پیچیده شدن به جامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تلفف و تدثر. (متن اللغه). پیچیده شدن به جامه. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تزمل
در جامه پیچیده شدن
تصویری از تزمل
تصویر تزمل
فرهنگ لغت هوشیار
تزمل((تَ زَ مُّ))
در جامه پیچیده شدن
تصویری از تزمل
تصویر تزمل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تامل
تصویر تامل
درنگ کردن، دقت کردن در امری، دوراندیشی،
اندیشیدن، فکر کردن، پنداشتن، رای زدن، سگالیدن، اسگالیدن، اسگالش، تأمّل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکمل
تصویر تکمل
تمام شدن، کامل شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجمل
تصویر تجمل
آنچه برای افزودن بر شکوه یا زیبایی به کار می رود، خودآرایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
بردباری کردن، بردباری داشتن، طاقت آوردن، شکیبایی، بردباری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزمل
تصویر مزمل
سورۀ هفتاد و سوم قرآن کریم، مکّی و دارای ۲۰ آیه
کسی که خود را در جامه پیچیده باشد، درجامه پیچیده
نوعی شیر آب از جنس مس یا برنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعمل
تصویر تعمل
به کار پرداختن، به تکلف به کاری پرداختن و سختی کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ زَمْ مِ)
آن که درپیچیده شود به جامه. (آنندراج). کسی که جامه را به خود درپیچیده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مزمل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تکمل
تصویر تکمل
کامل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
کهنه دیرینه ریشه دار خود را در جامه پیچنده، لوله مسین و برنجین که چون بطرفی بگردد آب را ببندد و بطرف دیگر آب را بگشاید شیر آب: در کوشک باغ عدنانی فرمود تا خانه ای برآوردند خواب قیلوله را و آن را مزملها ساختند و خیشها آویختند چنانکه آب از حوض روان شدی و بطلسم بر بام خانه شدی و در مزملها بگشتی... آن گردش مزمل زرین شگفت زای آبی بروشنی چو روان اندر و روان پیروزه همچو سیم کشیده فرو رود زان گوشه مزمل زرین بابدان. (ازرقی) خود رادر جامه پیچنده در گلیم پیچنده خویشتن را
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی خشین ازمرغان شکاری آک نهادن نکوهش، کوته اندام مردم فرومایه، کوتاهی کوته اندام بی اندام زشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجمل
تصویر تجمل
خود آرائی، نکوحالی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تامل
تصویر تامل
نیک نگریستن، تفکر درنگ، فرنگری نیک نگریستن نگرش، سکالش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمل
تصویر تعمل
رنج بردن در کار، سخی کشیدن جهت کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزمت
تصویر تزمت
آهسته شدن و وقار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزمیل
تصویر تزمیل
چیزیرا پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیل
تصویر تزیل
زدو دیدن، پراکنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدمل
تصویر تدمل
نیرو یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمل
تصویر ترمل
آلوده شدن به خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
کوچ کردن، از منزل برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزلل
تصویر تزلل
لغزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزمیل
تصویر تزمیل
((تَ))
به جامه پیچیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزمل
تصویر مزمل
((مُ زَ مَّ))
در جامه پیچیده شده، در گلیم پیچیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمل
تصویر تعمل
((تَ عَ مُّ))
خود را به زحمت انداختن برای انجام کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تأمل
تصویر تأمل
((تَ أَ مُّ))
نیک نگریستن، اندیشه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجمل
تصویر تجمل
((تَ جَ مُّ))
زینت یافتن، اسباب و اثاثه گرانبها داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
((تَ حَ مُّ))
برتافتن، تاب داشتن، شکیب داشتن، توانایی، طاقت، شکیبایی، قبول رنج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تامل
تصویر تامل
درنگ، اندیشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
بردباری، تاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
Tolerance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
терпение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
Toleranz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
терпіння
دیکشنری فارسی به اوکراینی