جدول جو
جدول جو

معنی ترومیده - جستجوی لغت در جدول جو

ترومیده
(تَ / تِ دَ / دِ)
تروهیده. (فرهنگ رشیدی). آمیخته، اندوخته. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ورزیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ترومیده
آمیخته
تصویری از ترومیده
تصویر ترومیده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترنجیده
تصویر ترنجیده
درهم کشیده، فشرده، افسرده، برای مثال جان ترنجیده و شکسته دلم / گویی از غم همی فروگسلم (رودکی - ۵۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراشیده
تصویر تراشیده
چوب یا چیز دیگر که آن را تراش داده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرخمیده
تصویر فرخمیده
پنبۀ زده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروهیده
تصویر فروهیده
پسندیده، شایسته
عاقل، دانا، خردمند، پیردل، متدبّر، متفکّر، صاحب خرد، خردومند، بخرد، فرزانه، فرزان، حصیف، راد، باخرد، اریب، لبیب، داناسر، خردور، نیکورای، خردپیشهبرای مثال هرکه فرهنگ از او فروهیده ست / تیزمغزی از او نکوهیده ست (عنصری - ۳۶۴)، دارای فر و شکوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چروکیده
تصویر چروکیده
چروک خورده، پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
فرهنگ فارسی عمید
(تَ / تِ دَ / دِ)
بمعنی اندوخته و آمیخته باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). بر وزن ترومیده که سابقاً مرقوم شد و بهمان معنی آمده بدرجاجرمی گفته... (انجمن آرا) (آنندراج). محشی فرهنگ اسدی نخجوانی که تحفه هم از او نقل میکند می نویسد: تروهیده (و) ترومیده آموخته و اندوخته بود. عنصری گوید:
مرگ فرهنگ از تروهیده است.
تیز مغزی از او نکوهیده است.
و شعوری می نویسد: ترومیده، آمیخته و اندوخته وسپس در کلمه تروهیده می گوید این تروهیده مذکور است یعنی آمیخته. بدر جاجرمی گوید... (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تروهیدن و ترومیده و پژوهیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مروسیده
تصویر مروسیده
عادت کرده معتاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخمیده
تصویر فرخمیده
پنبه ای که پنبه دانه آن را جدا کرده و برآورده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروهیده
تصویر فروهیده
دانا و پسندیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروزیده
تصویر فروزیده
افروخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروریده
تصویر پروریده
پرورده
فرهنگ لغت هوشیار
سخت درهم کشیده و کوفته، چین بهم رسانیده بر چین و شکن، درشت گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراشیده
تصویر تراشیده
هر چیزی که آنرا تراش داده باشند مانند چوب تخته و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرامیده
تصویر خرامیده
بناز و تکبر و زیبایی و وقار رفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چروکیده
تصویر چروکیده
چروک یافته پر چین و چروک شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردمیده
تصویر بردمیده
طلوع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرامیده
تصویر آرامیده
آرام گرفته استراحت کرده آرمیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروهیده
تصویر فروهیده
((فَ رُ دِ))
خردمند، پسندیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروزیده
تصویر فروزیده
((فُ دِ))
افروخته، روشن شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بردمیده
تصویر بردمیده
((~. دَ دِ))
دمیده، طلوع کرده، پدید شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرامیده
تصویر خرامیده
((خَ دِ))
به ناز و تکبر و زیبایی و وقار رفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراشیده
تصویر تراشیده
((تَ دِ))
هرچیزی که آن را تراش داده باشند مانند، چوب، تخته و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترنجیده
تصویر ترنجیده
((تَ رَ دِ))
سخت درهم کشیده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پروریده
تصویر پروریده
((پَ وَ د ِ))
پرورش یافته، چیزی را در عسل یا شکر یا مانند آن پختن، پرورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چروکیده
تصویر چروکیده
Rumpled
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چروکیده
تصویر چروکیده
помятый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چروکیده
تصویر چروکیده
zerknittert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چروکیده
تصویر چروکیده
зім'ятий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چروکیده
تصویر چروکیده
pomięty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چروکیده
تصویر چروکیده
皱巴巴的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چروکیده
تصویر چروکیده
amassado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چروکیده
تصویر چروکیده
sgualcito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چروکیده
تصویر چروکیده
arrugado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی