پسندیده، شایسته عاقل، دانا، خردمند، پیردل، متدبّر، متفکّر، صاحب خرد، خردومند، بخرد، فرزانه، فرزان، حصیف، راد، باخرد، اریب، لبیب، داناسر، خردور، نیکورای، خردپیشهبرای مثال هرکه فرهنگ از او فروهیده ست / تیزمغزی از او نکوهیده ست (عنصری - ۳۶۴)، دارای فر و شکوه
پسندیده، شایسته عاقِل، دانا، خِرَدمَند، پیردِل، مُتَدَبِّر، مُتِفَکِّر، صاحِب خِرَد، خِرَدومَند، بِخرَد، فَرزانِه، فَرزان، حَصیف، راد، باخِرَد، اَریب، لَبیب، داناسَر، خِرَدور، نیکورای، خِرَدپیشهبرای مِثال هرکه فرهنگ از او فروهیده ست / تیزمغزی از او نکوهیده ست (عنصری - ۳۶۴)، دارای فر و شکوه
چروک خورده، پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
چروک خورده، پُرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم پُرشِکَن، پُر پیچ و تاب، پُرگِرِه، پُرآژَنگ، پُرنَوَرد، پُرشِکَنج، پُرکوس، پُرماز، اَنجوخیده، آژَنگ ناک
بمعنی اندوخته و آمیخته باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). بر وزن ترومیده که سابقاً مرقوم شد و بهمان معنی آمده بدرجاجرمی گفته... (انجمن آرا) (آنندراج). محشی فرهنگ اسدی نخجوانی که تحفه هم از او نقل میکند می نویسد: تروهیده (و) ترومیده آموخته و اندوخته بود. عنصری گوید: مرگ فرهنگ از تروهیده است. تیز مغزی از او نکوهیده است. و شعوری می نویسد: ترومیده، آمیخته و اندوخته وسپس در کلمه تروهیده می گوید این تروهیده مذکور است یعنی آمیخته. بدر جاجرمی گوید... (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تروهیدن و ترومیده و پژوهیدن شود
بمعنی اندوخته و آمیخته باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). بر وزن ترومیده که سابقاً مرقوم شد و بهمان معنی آمده بدرجاجرمی گفته... (انجمن آرا) (آنندراج). محشی فرهنگ اسدی نخجوانی که تحفه هم از او نقل میکند می نویسد: تروهیده (و) ترومیده آموخته و اندوخته بود. عنصری گوید: مرگ فرهنگ از تروهیده است. تیز مغزی از او نکوهیده است. و شعوری می نویسد: ترومیده، آمیخته و اندوخته وسپس در کلمه تروهیده می گوید این تروهیده مذکور است یعنی آمیخته. بدر جاجرمی گوید... (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تروهیدن و ترومیده و پژوهیدن شود