جدول جو
جدول جو

معنی تخون - جستجوی لغت در جدول جو

تخون
(اِ)
کم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). کم کردن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). کم کردن حق کسی. (آنندراج) : تخوننی فلان حقی، ای تنقصنی منه . (اقرب الموارد) ، تعهد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (المنجد) (اقرب الموارد). تیمار داشتن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیمار داشتن. (آنندراج) : کان یتخونهم بالموعظه. (اقرب الموارد) ، بوقت آمدن تب، کسی را. (اقرب الموارد) ، تغییر حال دادن زمانه از راحتی به سختی و شدت. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تخون
کم کردن حق کسی، تیمار داشتن چیزی را
تصویری از تخون
تصویر تخون
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترخون
تصویر ترخون
گیاهی با ساقه های راست و نازک و برگ های دراز، باریک، خوش بو و کمی تندمزه که جزء سبزی های خوردنی به صورت خام مصرف می شود. اشتهاآور و زود هضم و برای تسکین دل درد و رفع یبوست نافع است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلون
تصویر تلون
دارای رنگ شدن، رنگ به رنگ شدن، هر دم به رنگی درآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخون
تصویر سخون
سخن، آنچه گفته شود، کلام، قول، نطق، بیان، گفتار برای مثال بودنی بود می بیار اکنون / رطل پر کن مگوی بیش سخون (رودکی - ۵۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخون
تصویر بخون
سیّارۀ مرّیخ، چهارمین سیارۀ منظومۀ شمسی به نسبت دوری از خورشید، بهرام، غضبان فلک، طرف دار پنجم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکون
تصویر تکون
به وجود آمدن، هستی یافتن، جنبیدن، هستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصون
تصویر تصون
مواظب خود بودن، خود را حفظ کردن، کنایه از خود را از عیب و بدی در گفتار و کردار حفظ کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ خَوْ وِ)
تیمار دارنده. (آنندراج). آن که توجه می کند و مراقبت می نماید. (ناظم الاطباء) ، کم کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخون شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تشون
تصویر تشون
سبک مغزی
فرهنگ لغت هوشیار
شوربای گرم کرده خوراک گرم کرده سخن: بودنی بود می بیارا اکنون رطل پر کن مگوی بیش سخون. (رودکی 1107)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکون
تصویر تکون
هست شدن، بودن
فرهنگ لغت هوشیار
نیاز رنگینی، چند رنگی، گونه گرفتن دارای رنگ شدن، رنگارنگ شدن رنگ برنگ گشتن، رنگارنگی، جمع تلونات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغون
تصویر تغون
ستیهیدن بر گناه، دلیری در جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصون
تصویر تصون
خود را از عیب و بدی حفظ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدون
تصویر تدون
سرشاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخول
تصویر تخول
تیمار داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخون
تصویر دخون
بر آمدن دود بلند شدن گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحون
تصویر تحون
خواری، ذلیل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذون
تصویر تذون
صاحب ثروت و نعمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوم
تصویر تخوم
جمع تخم، مر زنشان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخشن
تصویر تخشن
درشتی، درشت گویی، سخت گیری به خود، سخت گذرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوق
تصویر تخوق
دور شدن از یگدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوف
تصویر تخوف
ترس برداشتن، کاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوع
تصویر تخوع
آب بینی انداختن، هراشیدن (استفراغ)، کم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوص
تصویر تخوص
وادنگ بخشیده را واستاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوش
تصویر تخوش
لاغر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوت
تصویر تخوت
جمع تخت، جامه دان ها
فرهنگ لغت هوشیار
((تَ))
گیاهی با برگ های دراز و باریک و ساقه نازک و راست که بوی خوش و مزه تند دارد و برای یبوست مفید است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترخون
تصویر ترخون
مردم خونی و بی باک و دزد و اوباش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخوم
تصویر تخوم
((تُ خُ))
حد فاصل میان دو زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصون
تصویر تصون
((تَ صَ وُّ))
خودداری نمودن از عیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلون
تصویر تلون
((تَ لَ وُّ))
رنگ به رنگ گشتن، هر لحظه به رنگی درآمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکون
تصویر تکون
((تَ کَ وُّ))
به وجود آمدن، هستی یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سخون
تصویر سخون
((سُ خُ))
سخن
فرهنگ فارسی معین