نشان و حد فاصل میان دو زمین. (منتهی الارب). حد. (المنجد). جَمعِ واژۀ تَخْم و تُخْم. فواصل میان دو زمین از نشانه ها و حدود. (از اقرب الموارد). نشان ها و حدود میان دو زمین. (غیاث اللغات) (آنندراج). مؤنث است. ج، تُخوم (علی اللفظ) ، تُخُم. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). یا تُخْم و تَخْم و تَخوم و تَخومه، واحد تُخوم است. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ تُخْم و تَخْم. (المنجد) (اقرب الموارد). ابن اعرابی و ابن السکیت گویند واحد تَخوم و جمع تُخُم، مثل رَسول، رُسُل. (اقرب الموارد). رجوع به تخم و مادۀ قبل و المعرب جوالیقی شود: چون بهرام گور بجانب بلاد ارمنیه میرفت اتفاقاً رهگذر او بر دیهی بود از تخوم ساوه که آنرا طخرود میگویند، بدین دیه آتشکده بنا نهاد... (تاریخ قم ص 23). ازنزدیک تخوم موصل است. (تاریخ قم ص 181) ، فلان طَیّب التخوم، ای طَیّب العروق، جعلت ُ سِرَّک علی تخوم ِ قلبی، ای لااغفله ُ. (اقرب الموارد) ، حالی که ارادۀ آن را دارند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، تَخوم. (ناظم الاطباء)