- تحبب
- دوستی نمودن، سیراب شدن
معنی تحبب - جستجوی لغت در جدول جو
- تحبب
- دوستی نمودن، اظهار دوستی و محبت کردن
- تحبب ((تَ حَ بُّ))
- دوستی جستن، دوستی ورزیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دوستی نماینده
دسته دسته شدن
برآمده بودن پشت، برآمدگی
پردگی در پرده شدن محجوب گشتن
دوست گردانیدن، محبوب نمودن کسی را نزد دیگری
گرد آمدن، تجمع قوم
خود را در بند داشتن
جست و جوی، رویداد پرسی
بازگشت از گناه، نالیدن از اندوه نالش اندهگساری
کوژی کوژ پشتی از پیری
روانش روانیدن اشک از چشم یا آب از دهان
پروردن
خود را طبیب وانمود کردن
سبب سازی
ریزش ریختگی
کبگی (کبه قبه پارسی تازی گشته)
آماده کاری آمادگی میان بربستن
روان شدن آب
دریدن جامه
گروه گروه شدن، دسته دسته شدن، جمع شدن مردم و طرفداری کردن از مرام یا رای کسی
سبب شدن، سبب جستن، طلب اسباب کردن
طبابت کردن، طبابت، شغل و عمل طبیب، تشخیص و درمان بیماری، معالجۀ بیماران
دوستی، کسی را نزد دیگری محبوب و دوست داشتنی نمودن
گوژ درآوردن، برآمدگی پسیدا کردن میان چیزی، گوژپشتی
در پرده شدن
هلاکی، مرگ