معنی تحدب - فرهنگ فارسی معین
معنی تحدب
- تحدب((تَ حَ دُّ))
- گوژ شدن، برجسته بودن، برجستگی، برآمدگی
تصویر تحدب
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تحدب
تحدب
- تحدب
- برآمدن پشت و فرورفتن سینه و شکم. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). گوژپشتی و برآمدگی. (ناظم الاطباء). گوژپشت شدن. کوزی، برآمده بودن. (ناظم الاطباء) ، آویختن به چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، مهربانی کردن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). ناکدخدا ماندن زن و نامهربان شدن بر فرزندان خویش. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). ناکدخدا ماندن زن و مهربان شدن بر فرزندان خویش. (قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
احدب
- احدب
- کر پشت کج پشت کج پشت کوژ مرد کوژپشت آنکه سینه اش فرو شده و پشتش بر آمده باشد
فرهنگ لغت هوشیار