- تادیب
- ادب آموختن کسی را از پارسی ادب آموختن فرهیختن، گوشمالیدن گوشمال
معنی تادیب - جستجوی لغت در جدول جو
- تادیب
- ادب کردن، تربیت کردن، کنایه از تنبیه کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوشمالی فرهیختی منسوب به تادیب. یا حبس (زندان) تادیبی. حبسی است که برای جرم از جنس جنحه معین شده باشد
بر غلانیدن، تباه انگیزی، گرد گردن سپاه
تباه کردن میان قوم برآغالاندن برانگیختن، در هم پیچاندن درختان
استوار کردن، حد معین نمودن، افزون کردن فزون کردن، رسا کردن
پرداخت، واگذاشت گزاردن پرداختن، پرداخت
سر زنش، فرنود چیرگی چیره شدن در فرنود و گواه آوری، راندن خواهنده (سائل)
ادا کردن، پرداختن پول یا وام
شاعر، سخندان، سخن سنج
رسانیدن حق کسی باو رسیدن پرداختن
ادب کردن، ادب آموختن، ادب یافتن از پارسی ادب یافتن فرهیختن فرهنگ آموختن فرهنگ پذیرفتن ادب آموختن، با ادب شدن، فرهختگی، جمع تادبات
توبه کننده، باز گردنده از گناه
ادب آموختن، با ادب شدن، با ادب بودن، ادب داشتن
کسی که علم ادب می داند، سخن سنج، سخن دان، بافرهنگ، دبیر، معلم
بافرهنگ، دانشمند، دانای علم و ادب، معلم، مربی
جمع تادیب
سرزنش کردن
ادب آموختن فرهیختن، گوشمالی دادن
زندان کیفری
جایی که کودکان بدکار و شرور و دزد را در آن نگهداری و تعلیم و تربیت کنند
جائی که کودکان تبهکار را نگاهداری و تربیت کنند
جایی که کودکان تبهکار را نگهداری و تربیت کنند
در علم حقوق حبس برای جنحه که مدت آن چند ماه و حداکثر سه سال است