جدول جو
جدول جو

معنی تادیب

تادیب
ادب کردن، تربیت کردن، کنایه از تنبیه کردن
تصویری از تادیب
تصویر تادیب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تادیب

تادیب

تادیب
ادب آموختن کسی را از پارسی ادب آموختن فرهیختن، گوشمالیدن گوشمال
تادیب
فرهنگ لغت هوشیار

تادیب

تادیب
تنبیه، جزا، عذاب، عقوبت، کیفر، گوشمالی، مواخذه، مجازات، ادب، اصلاح، تربیت، فرهیختن، تربیت کردن، ادب کردن، ادب آموختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

تاشیب

تاشیب
تباه کردن میان قوم برآغالاندن برانگیختن، در هم پیچاندن درختان
تاشیب
فرهنگ لغت هوشیار

تاریب

تاریب
استوار کردن، حد معین نمودن، افزون کردن فزون کردن، رسا کردن
تاریب
فرهنگ لغت هوشیار

تادیبی

تادیبی
گوشمالی فرهیختی منسوب به تادیب. یا حبس (زندان) تادیبی. حبسی است که برای جرم از جنس جنحه معین شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار

تانیب

تانیب
سر زنش، فرنود چیرگی چیره شدن در فرنود و گواه آوری، راندن خواهنده (سائل)
فرهنگ لغت هوشیار