تادیه تادیه ادا، پرداخت، بازپرداخت، پرداخت کردن، گزاردن، ادا کردنمتضاد: دریافت فرهنگ واژه مترادف متضاد
تعدیه تعدیه گذرانیدن، پویه گشت روشی است در دستور زبان پارسی که کنش شدنی را به کنش کردنی دگر کنند برای نمونه از خوردن خوراندن و از سوختن سوزاندن و ازخوابیدن خواباندن گذرانیدن گذرا کردن، متعدی ساختن فعلی را فرهنگ لغت هوشیار
تالیه تالیه مادینه تالی پیرونده درنگ کردن، کوتاهی کردن، خود گرفتن مونث تالی، جمع توالی فرهنگ لغت هوشیار