معنی تادب - فرهنگ فارسی عمید
معنی تادب
- تادب
- ادب آموختن، با ادب شدن، با ادب بودن، ادب داشتن
تصویر تادب
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با تادب
تادب
- تادب
- ادب کردن، ادب آموختن، ادب یافتن از پارسی ادب یافتن فرهیختن فرهنگ آموختن فرهنگ پذیرفتن ادب آموختن، با ادب شدن، فرهختگی، جمع تادبات
فرهنگ لغت هوشیار
تاشب
- تاشب
- انبوه شدن، درهم پیچیدن درختان به هم در آمیختن، گرد آمدن، انبوهیدن در هم پیچیدن درختان
فرهنگ لغت هوشیار
تابد
- تابد
- وحشت و نفرت نمودن از ریشه پارسی اپدی گشتن، بی زنی بی نیازی به زن زنگریزی
فرهنگ لغت هوشیار
تادیب
- تادیب
- ادب آموختن کسی را از پارسی ادب آموختن فرهیختن، گوشمالیدن گوشمال
فرهنگ لغت هوشیار