جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تأدیب

تادیب

تادیب
ادب آموختن کسی را از پارسی ادب آموختن فرهیختن، گوشمالیدن گوشمال
تادیب
فرهنگ لغت هوشیار

تحدیب

تحدیب
برآمده گردانیدن. ضد تقعیر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). قوسی ساختن پشت چیزی. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

تهدیب

تهدیب
جامه را هدب کردن. (تاج المصادر بیهقی). جامه را ریشه کردن. (زوزنی). ریشه قراردادن جامه را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تادیب

تادیب
تنبیه، جزا، عذاب، عقوبت، کیفر، گوشمالی، مواخذه، مجازات، ادب، اصلاح، تربیت، فرهیختن، تربیت کردن، ادب کردن، ادب آموختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد