مریض دار، که او را بیمار و رنجور باشد، آنکه متعهد خدمت بیمار باشد، (آنندراج)، پرستار و مواظب شخص بیمار، (ناظم الاطباء)، پرستار، پرستان، بیماروان، بیماربان، (یادداشت مؤلف) : هرکجا باشددلی می چیند از چشم تو درد هرکجا نازی بود بیماردار چشم تست، صائب (از آنندراج)
مریض دار، که او را بیمار و رنجور باشد، آنکه متعهد خدمت بیمار باشد، (آنندراج)، پرستار و مواظب شخص بیمار، (ناظم الاطباء)، پرستار، پرستان، بیماروان، بیماربان، (یادداشت مؤلف) : هرکجا باشددلی می چیند از چشم تو درد هرکجا نازی بود بیماردار چشم تست، صائب (از آنندراج)
خدمت، پرستاری، تعهد، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، توجه و سرپرستی، (ناظم الاطباء) : حسن بواسطه ای بیمار شد و روزی چندبرآمد و سودا بر وی غلبه کرد و دیوانه شد ... مأمون به همدان رسیده بود ... سراج خادم را بفرستاد تا او را بدست خویش تیمارداری کند، (ترجمه طبری بلعمی)، به ایران همی دست یازد به بد بدینکار تیمارداری سزد، فردوسی، هلاکم کردی از تیمارخواری عفاک اﷲ زهی تیمارداری، نظامی، رجوع به تیمار و دیگر ترکیبهای آن شود
خدمت، پرستاری، تعهد، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، توجه و سرپرستی، (ناظم الاطباء) : حسن بواسطه ای بیمار شد و روزی چندبرآمد و سودا بر وی غلبه کرد و دیوانه شد ... مأمون به همدان رسیده بود ... سراج خادم را بفرستاد تا او را بدست خویش تیمارداری کند، (ترجمه طبری بلعمی)، به ایران همی دست یازد به بد بدینکار تیمارداری سزد، فردوسی، هلاکم کردی از تیمارخواری عفاک اﷲ زهی تیمارداری، نظامی، رجوع به تیمار و دیگر ترکیبهای آن شود
بیمارغنج. (حاشیۀ لغت فرس اسدی). علیل. (ناظم الاطباء). بیمارغنج. دردمند و کسی که بیشتر اوقات بیمار و رنجور باشد. رجوع به بیمارغنج شود: اولش قویست با فزونی و آخرش سست بکمی و بیمارناک. (التفهیم). (و آنچه بماند از بچه ها) همه عمر بیمارناک باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). آنچه بماند (از نوزادان) ناتندرست و بیمارناک باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، وبائی. (زمخشری) : و جهت شمال آن بسته است ازین جهت بیمارناک و عفن است. (شهر شاپور) . (فارسنامۀ ابن البلخی ص 142)
بیمارغنج. (حاشیۀ لغت فرس اسدی). علیل. (ناظم الاطباء). بیمارغنج. دردمند و کسی که بیشتر اوقات بیمار و رنجور باشد. رجوع به بیمارغنج شود: اولش قویست با فزونی و آخرش سست بکمی و بیمارناک. (التفهیم). (و آنچه بماند از بچه ها) همه عمر بیمارناک باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). آنچه بماند (از نوزادان) ناتندرست و بیمارناک باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، وبائی. (زمخشری) : و جهت شمال آن بسته است ازین جهت بیمارناک و عفن است. (شهر شاپور) . (فارسنامۀ ابن البلخی ص 142)
بیمارستان که بعربی دارالشفاء خوانند، (برهان)، بیمارستان بود و آن را مارسان و مارستان نیز گویند و بتازی دارالشفاء خوانند، (فرهنگ جهانگیری)، مخفف بیمارستان، (رشیدی) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) : بسا شارسان گشت بیمارسان بسا گلستان نیز شد خارسان، فردوسی، بدو گفت گودرز، بیمارسان ترا جای زیباتر از شارسان، فردوسی، به اهواز کرد آن سوم شارسان بدو اندرون کاخ و بیمارسان، فردوسی، و رجوع به بیمارستان شود
بیمارستان که بعربی دارالشفاء خوانند، (برهان)، بیمارستان بود و آن را مارسان و مارستان نیز گویند و بتازی دارالشفاء خوانند، (فرهنگ جهانگیری)، مخفف بیمارستان، (رشیدی) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) : بسا شارسان گشت بیمارسان بسا گلستان نیز شد خارسان، فردوسی، بدو گفت گودرز، بیمارسان ترا جای زیباتر از شارسان، فردوسی، به اهواز کرد آن سوم شارسان بدو اندرون کاخ و بیمارسان، فردوسی، و رجوع به بیمارستان شود
پرستار، خادم، غمخوار، متعهد، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : همه پرگناهان که پیش تو اند نه تیماردار و نه خویش تو اند، فردوسی، ، مغموم، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : نبرده گزینان اسفندیار از آنجا برفتند تیماردار، دقیقی (از یادداشت ایضاً)، رجوع به تیمار و دیگر ترکیبهای آن شود، ضابط ملک و دارای شغل و کار، (از ناظم الاطباء)
پرستار، خادم، غمخوار، متعهد، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : همه پرگناهان که پیش تو اند نه تیماردار و نه خویش تو اند، فردوسی، ، مغموم، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : نبرده گزینان اسفندیار از آنجا برفتند تیماردار، دقیقی (از یادداشت ایضاً)، رجوع به تیمار و دیگر ترکیبهای آن شود، ضابط ملک و دارای شغل و کار، (از ناظم الاطباء)