خدمت، پرستاری، تعهد، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، توجه و سرپرستی، (ناظم الاطباء) : حسن بواسطه ای بیمار شد و روزی چندبرآمد و سودا بر وی غلبه کرد و دیوانه شد ... مأمون به همدان رسیده بود ... سراج خادم را بفرستاد تا او را بدست خویش تیمارداری کند، (ترجمه طبری بلعمی)، به ایران همی دست یازد به بد بدینکار تیمارداری سزد، فردوسی، هلاکم کردی از تیمارخواری عفاک اﷲ زهی تیمارداری، نظامی، رجوع به تیمار و دیگر ترکیبهای آن شود
مریض دار، که او را بیمار و رنجور باشد، آنکه متعهد خدمت بیمار باشد، (آنندراج)، پرستار و مواظب شخص بیمار، (ناظم الاطباء)، پرستار، پرستان، بیماروان، بیماربان، (یادداشت مؤلف) : هرکجا باشددلی می چیند از چشم تو درد هرکجا نازی بود بیماردار چشم تست، صائب (از آنندراج)