جدول جو
جدول جو

معنی بیماردار

بیماردار
کسی که در خانه بیمار دارد یا از بیمار پرستاری می کند
تصویری از بیماردار
تصویر بیماردار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بیماردار

بیماردار

بیماردار
مریض دار، که او را بیمار و رنجور باشد، آنکه متعهد خدمت بیمار باشد، (آنندراج)، پرستار و مواظب شخص بیمار، (ناظم الاطباء)، پرستار، پرستان، بیماروان، بیماربان، (یادداشت مؤلف) :
هرکجا باشددلی می چیند از چشم تو درد
هرکجا نازی بود بیماردار چشم تست،
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

بیمار دار

بیمار دار
کسی که بیمار دارد، آنکه از بیمار مواظبت کند پرستار
بیمار دار
فرهنگ لغت هوشیار

بیمارداری

بیمارداری
مریض داشتن، مریض داری، پرستاری و مواظب بیمار بودن، (ناظم الاطباء)، پرستاری بیمار، بیماربانی، بیماروانی، پرستاری، تمریض، (یادداشت مؤلف) :
بود بیماری شب جان سپاری
ز بیماری بتر بیمارداری،
نظامی،
نپرداخت چشمش بحال دل ما
ز بیماربیمارداری نیاید،
دانش (از آنندراج)،
- بیمارداری کردن، پرستاری کردن از بیمار، (ناظم الاطباء)، تمریض، (منتهی الارب)، تطلیه، (منتهی الارب) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا

تیماردار

تیماردار
پرستار، خادم، غمخوار، متعهد، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
همه پرگناهان که پیش تو اند
نه تیماردار و نه خویش تو اند،
فردوسی،
، مغموم، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
نبرده گزینان اسفندیار
از آنجا برفتند تیماردار،
دقیقی (از یادداشت ایضاً)،
رجوع به تیمار و دیگر ترکیبهای آن شود، ضابط ملک و دارای شغل و کار، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا