بیمارستان که بعربی دارالشفاء خوانند، (برهان)، بیمارستان بود و آن را مارسان و مارستان نیز گویند و بتازی دارالشفاء خوانند، (فرهنگ جهانگیری)، مخفف بیمارستان، (رشیدی) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) : بسا شارسان گشت بیمارسان بسا گلستان نیز شد خارسان، فردوسی، بدو گفت گودرز، بیمارسان ترا جای زیباتر از شارسان، فردوسی، به اهواز کرد آن سوم شارسان بدو اندرون کاخ و بیمارسان، فردوسی، و رجوع به بیمارستان شود
مُرَکَّب اَز: بیمار + َِسْتان، ادات مکان، خانه وعمارتی که سلاطین در بعضی شهرها بسازند و بیماران راآنجا طبیب دیوانی معالجت نماید و آن را بیمارسان و مارستان نیز گویند. (از انجمن آرا)، بیمارخانه. مارستان. (آنندراج)، عمارت و خانه ای که جهت بیماران بنا شده و در آنجا بیماران بی بضاعت و بی کس را پذیرفته مجاناً و بلاعوض آنان را تداوی کرده و دوا و غذا میدهندو پرستاری میکنند. (از ناظم الاطباء)، دارالشفاء. دارالمرضی. مریضخانه. (یادداشت مؤلف) (دهار) : و بیمارستان عضدی هست اما بخلل شده است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 133)، و جامع و بیمارستان نیکو ساخته اند (در فیروزآباد)، (فارسنامۀ ابن البلخی ص 139)