بمعنی بهروز است که بلور کبود صاف کم قیمت باشد. (ازبرهان). بهروج. بهروجه. بهروز. بلور کبود در نهایت صافی و لطافت و خوش رنگ و بغایت کم بها. (رشیدی) (جهانگیری). بهروجه. بهروز. بهروج. بلور کبود شفاف کم قیمت. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : شاهیم نه شهروزه طفلیم نه بهروزه عشقیم نه سردستی مستیم نه از سیکی. مولوی.
بمعنی بهروز است که بلور کبود صاف کم قیمت باشد. (ازبرهان). بهروج. بهروجه. بهروز. بلور کبود در نهایت صافی و لطافت و خوش رنگ و بغایت کم بها. (رشیدی) (جهانگیری). بهروجه. بهروز. بهروج. بلور کبود شفاف کم قیمت. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : شاهیم نه شهروزه طفلیم نه بهروزه عشقیم نه سردستی مستیم نه از سیکی. مولوی.
خوشبخت، نیک بخت، نوعی بلور کبود رنگ و شفاف، برای مثال چنان مستم چنان مستم من امروز / که پیروزه نمی دانم ز بهروز (مولوی - لغت نامه - بهروز)، کنایه از برده
خوشبخت، نیک بخت، نوعی بلور کبود رنگ و شفاف، برای مِثال چنان مستم چنان مستم من امروز / که پیروزه نمی دانم ز بهروز (مولوی - لغت نامه - بهروز)، کنایه از برده
گدایی که هر روز در قسمتی از شهر می گردد و گدایی می کند، برای مثال شاهیم نه شهروزه لعلیم نه بهروزه / عشقیم نه سرمستی مستیم نه از سیکی (مولوی - مجمع الفرس - شهروزه)
گدایی که هر روز در قسمتی از شهر می گردد و گدایی می کند، برای مِثال شاهیم نه شهروزه لعلیم نه بهروزه / عشقیم نه سرمستی مستیم نه از سیکی (مولوی - مجمع الفرس - شهروزه)
گدایی را گویند که هر روز بر دور یکی از محلات شهر و کوچه و بازار بگردد و گدایی کند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (جهانگیری) (رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) : شاهیم نه شهروزه، لعلیم نه بهروزه عشقیم نه سرمستی، مستیم نه از سیکی. مولوی
گدایی را گویند که هر روز بر دور یکی از محلات شهر و کوچه و بازار بگردد و گدایی کند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (جهانگیری) (رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) : شاهیم نه شهروزه، لعلیم نه بهروزه عشقیم نه سرمستی، مستیم نه از سیکی. مولوی
نیک بختی. خوشبختی. سعادت. (فرهنگ فارسی معین). ترقی. روزبهی. خوشبختی: به پیروزی و بهروزی، همی زی با دل افروزی بدولتهای ملک انگیز و بخت آویز اخترها. منوچهری. ز پیروزی بدست آرد همه کام ز بهروزی بچنگ آرد همه نام. (ویس و رامین). به جنگ ارچه رفتن ز بهروزی است گریز بهنگام پیروزی است. اسدی. مرا جمال تو هر روز عید و نوروز است ز عید و نوروزم با فرخی و بهروزی. سوزنی. بهروزی و روزی ز فلک نتوان خواست کان ریزه کشی ازدر روزی ده ماست. خاقانی. ای درت آن آسمان که از افق تو کوکب بهروزی کرام برآمد. خاقانی. ای بلنداختر خدایت عمر بی پایان دهاد هرچه پیروزی و بهروزی خدایت آن دهاد. سعدی. غبار راه طلب کیمیای بهروزی است غلام همت آن خاک عنبرین بویم. حافظ. ز تقویم خرد بهروزیم بخش بر اقلیم سخن پیروزیم بخش. جامی. صبوری مایۀفیروزی آمد قویتر پایۀ بهروزی آمد. جامی
نیک بختی. خوشبختی. سعادت. (فرهنگ فارسی معین). ترقی. روزبهی. خوشبختی: به پیروزی و بهروزی، همی زی با دل افروزی بدولتهای ملک انگیز و بخت آویز اخترها. منوچهری. ز پیروزی بدست آرد همه کام ز بهروزی بچنگ آرد همه نام. (ویس و رامین). به جنگ ارچه رفتن ز بهروزی است گریز بهنگام پیروزی است. اسدی. مرا جمال تو هر روز عید و نوروز است ز عید و نوروزم با فرخی و بهروزی. سوزنی. بهروزی و روزی ز فلک نتوان خواست کان ریزه کشی ازدر روزی ده ماست. خاقانی. ای درت آن آسمان که از افق تو کوکب بهروزی کرام برآمد. خاقانی. ای بلنداختر خدایت عمر بی پایان دهاد هرچه پیروزی و بهروزی خدایت آن دهاد. سعدی. غبار راه طلب کیمیای بهروزی است غلام همت آن خاک عنبرین بویم. حافظ. ز تقویم خرد بهروزیم بخش بر اقلیم سخن پیروزیم بخش. جامی. صبوری مایۀفیروزی آمد قویتر پایۀ بهروزی آمد. جامی