جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بهرامه

بهرامه

بهرامه
اَبریشَم، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، بَریشَم، دِمسَق، سیلک، پَناغ، دِمسِه، قَزّ، کَناغ، حَریر، کَج
جامۀ سبز
بیدمِشک، درختی شبیه درخت بید با پوست صاف و برجستگی های تیز در زیر آن، از شکوفه های معطر آن که همین بیدمشک نام دارد عرقی بنام شربت عرق بیدمشک تهیه میشود که ملیّن و مقوی قلب و معده است، بَهرامَج، گُربِه بید، گُربَکو، بیدموش، مُشک بید، پَلِه
بهرامه
فرهنگ فارسی عمید

بهرامه

بهرامه
جامۀ سبز. (برهان). جامۀ سبز و بهرامج معرب بهرامه است. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا

بهرامن

بهرامن
بهرمان، پارچۀ ابریشمی رنگارنگ
در علم زیست شناسی کاجیره
سُرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گُلگونِه، غازِه، غَنج، غَنجَر، غَنجار، غَنجارِه، گَنجار، آلگونِه، آلغونِه، بُلغونِه، غُلغونِه، گُلگونِه، گُلغونِه، وُلغونِه، لَغونِه، والگونِه
بهرامن
فرهنگ فارسی عمید

بهرامج

بهرامج
بیدمِشک، درختی شبیه درخت بید با پوست صاف و برجستگی های تیز در زیر آن، از شکوفه های معطر آن که همین بیدمشک نام دارد عرقی بنام شربت عرق بیدمشک تهیه میشود که ملیّن و مقوی قلب و معده است، گُربَکو، بَهرامِه، مُشک بید، پَلِه، گُربِه بید، بیدموش
بهرامج
فرهنگ فارسی عمید

بهرامیه

بهرامیه
دهی از دهستان نقاب است که در بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع است و 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، آنکه در حاصل زرع یاثمر باغی سهم و حصه دارد. (یادداشت بخط مؤلف) ، تحت اللفظ بمعنی سهم برنده. (حاشیۀ برهان چ معین). بهره برنده. سودبرنده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا