قهرمان، آنکه در ورزش، مبارزه یا جنگ، موفقیت به دست آورده است، در ورزش تیمی که در یک دوره از مسابقات به مقام اول رسیده است، پهلوان، شخصیت اصلی داستان، وکیل، امین دخل و خرج، نگه دارنده
قهرمان، آنکه در ورزش، مبارزه یا جنگ، موفقیت به دست آورده است، در ورزش تیمی که در یک دوره از مسابقات به مقام اول رسیده است، پهلوان، شخصیت اصلی داستان، وکیل، امین دخل و خرج، نگه دارنده
ابریشم، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، بریشم، دمسق، سیلک، پناغ، دمسه، قزّ، کناغ، حریر، کج جامۀ سبز بیدمشک، درختی شبیه درخت بید با پوست صاف و برجستگی های تیز در زیر آن، از شکوفه های معطر آن که همین بیدمشک نام دارد عرقی بنام شربت عرق بیدمشک تهیه میشود که ملیّن و مقوی قلب و معده است، بهرامج، گربه بید، گربکو، بیدموش، مشک بید، پله
اَبریشَم، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، بَریشَم، دِمسَق، سیلک، پَناغ، دِمسِه، قَزّ، کَناغ، حَریر، کَج جامۀ سبز بیدمِشک، درختی شبیه درخت بید با پوست صاف و برجستگی های تیز در زیر آن، از شکوفه های معطر آن که همین بیدمشک نام دارد عرقی بنام شربت عرق بیدمشک تهیه میشود که ملیّن و مقوی قلب و معده است، بَهرامَج، گُربِه بید، گُربَکو، بیدموش، مُشک بید، پَلِه
بهارگاه. هنگام بهار. موسم بهار: اگر ندانی بندیش تا چگونه بود که سبزه خورده بفاژد بهارگه اشتر. لبیبی. این زمستان ما به بلخ خواهیم بود بهارگاه چون به غزنین آئیم تدبیر آوردن برادر ساخته آید. (تاریخ بیهقی). و رجوع به بهارگاه شود
بهارگاه. هنگام بهار. موسم بهار: اگر ندانی بندیش تا چگونه بود که سبزه خورده بفاژد بهارگه اشتر. لبیبی. این زمستان ما به بلخ خواهیم بود بهارگاه چون به غزنین آئیم تدبیر آوردن برادر ساخته آید. (تاریخ بیهقی). و رجوع به بهارگاه شود
گندم و غلات دیگر که در فصل بهار کارند. (فرهنگ فارسی معین). مقابل پائیزه... منسوب به بهار. بهاری: کشت بهاره. (فرهنگ فارسی معین). - بهاره برای کسی کاشتن، وعده های بسیار به او دادن. (یادداشت بخط مؤلف).
گندم و غلات دیگر که در فصل بهار کارند. (فرهنگ فارسی معین). مقابل پائیزه... منسوب به بهار. بهاری: کشت بهاره. (فرهنگ فارسی معین). - بهاره برای کسی کاشتن، وعده های بسیار به او دادن. (یادداشت بخط مؤلف).
دهی از دهستان کوهمره سرخی است که در بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع است و 118 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7) ، اعتراض بی جاکردن. (فرهنگ فارسی معین)
دهی از دهستان کوهمره سرخی است که در بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع است و 118 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7) ، اعتراض بی جاکردن. (فرهنگ فارسی معین)