- بستج
- پارسی تازی شده بستک ازدوی (صمغ) پسته یا کندر پارسی تازی شده پسته از گیاهان بستک پسته
معنی بستج - جستجوی لغت در جدول جو
- بستج
- کندر، صمغی سفید، نرم، خوش بو و شیرین که از درختی خاردار شبیه درخت مورد گرفته می شود و هنگام سوختن بوی خوشی می پراکند و در دندان پزشکی جهت قالب گیری دندان به کار می رفته، رماس، مصطکی، بستخ، رماست، کندر رومی
![تصویری از بستج](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/2/8/3/amd-0028378.jpg)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آمادگی نیروی نظامی، ساختگی کارها وکار سازیها و ساخته شدن وآماده گردیدن باشد
کسی که بست می نشیند آنکه متحصن شود آنکه بمکانی مقدس برای مصون بودن از تعرض پناه میبرد و متحصن گردد
![تصویری از بستک](https://jadvaljoo.ir/WordCard/nam/0/0/0/0/9/nam-0000970.jpg)
![تصویری از بستو](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/1/1/5/amd-0011584.jpg)
سبو، کوزۀ سفالی، کوزۀ روغن، برای مثال چو گردون با دلم تا کی کنی حرب / به بستوی تهی می کن سرم چرب (نظامی۲ - ۲۷۵)
![تصویری از بستر](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/1/3/7/amd-0013767.jpg)
رختخواب گسترده شده، تشک، توشک
بستر رود: جایی که رود از آن می گذرد، رودخانه
بستر رود: جایی که رود از آن می گذرد، رودخانه
![تصویری از بستن](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/1/9/2/amd-0019210.jpg)
چیزی را به چیز دیگر یا به جایی پیوند دادن، بند کردن
سفت شدن
افسردن
منجمد شدن، منجمد ساختن
سفت شدن
افسردن
منجمد شدن، منجمد ساختن
![تصویری از بستخ](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/2/8/3/amd-0028379.jpg)
کندر، صمغی سفید، نرم، خوش بو و شیرین که از درختی خاردار شبیه درخت مورد گرفته می شود و هنگام سوختن بوی خوشی می پراکند و در دندان پزشکی جهت قالب گیری دندان به کار می رفته، بستج، رماس، مصطکی، رماست، کندر رومی
![تصویری از بسته](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/3/2/amd-0033263.jpg)
منجمد، فسرده، سفت شده، بند شده، پیوسته به چیزی یا جایی، کسی که با دیگری خویشی و قرابت دارد، خویش، لنگۀ بار، بقچه و کیسه که در آن چیزی گذارده یا پیچیده باشند، گره خورده،
تعطیل مثلاً مغازه ها بسته بود،
محدود کننده، بازدارنده مثلاً جامعۀ بسته،
واحد شمارش چیزهای بسته بندی شده مثلاً یک بسته شکلات
تعطیل مثلاً مغازه ها بسته بود،
محدود کننده، بازدارنده مثلاً جامعۀ بسته،
واحد شمارش چیزهای بسته بندی شده مثلاً یک بسته شکلات
![تصویری از بسیج](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/4/0/9/amd-0040921.jpg)
آمادگی نیروی نظامی، اسباب، سامان، ساز و سامان جنگ، برای مثال تدبیر ملک را و بسیج نبرد را / برتر ز بهمنی و فزون از سکندری (فرخی - ۳۸۲) ، قصد، اراده
پارسی تازی گشته گشتک گشته گونه ای دبیره در زمان ساسانی که گونه ای و گزارش های پنهانی بدان نوشته میشده یربوز از گیاهان یکی از خطوط عهد ساسانی و آن بیست و هشت حرف داشته و بدان عهد ها و موریه (امور محرمانه) و قطایع را می نوشتند و نقش انگشتر یهای ایرانیان و طراز جامه ها و فرشها و سکه های دینار و درهم در ایران باستان بدین کتابت صورت میگرفته
پارسی تازی گشته مشته: ابزار تو پالی برای کوفتن چرم، ابزاری در پنبه زنی، دسته تیغ، چغانه
![تصویری از بسیج](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/0/5/6/mon-0005646.jpg)
((بَ))
فرهنگ فارسی معین
فراهم آوردن، تهیه، رخت سفر، آمادگی، تجهیزات، قصد، اراده، آماده کردن نیروهای نظامی و مانند آن برای جنگ
![تصویری از بسته](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/0/5/6/mon-0005604.jpg)
((بَ تِ))
فرهنگ فارسی معین
اسیر، دربند، مقید، منجمد شده، مجبور شده، مسدود، مقفل، سد شده، جلوگیری شده، فراز شده، مقابل گشوده، باز
![تصویری از بستو](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/0/5/6/mon-0005602.jpg)
![تصویری از بستن](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/0/5/6/mon-0005600.jpg)
![تصویری از بستر](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/0/5/5/mon-0005595.jpg)