جدول جو
جدول جو

معنی بستن

بستن((بَ تَ))
به بند کشیدن، منجمد کردن، نقاشی کردن، منجمد شدن، مغلوب کردن، نسبت دادن
تصویری از بستن
تصویر بستن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بستن

بستن

بستن
چیزی را به چیز دیگر یا به جایی پیوند دادن، بند کردن
سفت شدن
افسردن
منجمد شدن، منجمد ساختن
بستن
فرهنگ فارسی عمید

بستن

بستن
связывать , застегивать , закрыть , закрытие , связывание , закрывать , привязать , завернуть
بستن
دیکشنری فارسی به روسی