غربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، سرند کردن، بیختن، ویزیدن، بیز، پالاییدن، پرویختن
غَربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، سَرَند کردن، بیختن، ویزیدن، بیز، پالاییدن، پَرویختن
وزیدن. (برهان) (فرهنگ شعوری) (آنندراج) : ای نقش مهر برهمه دلها نشسته ای وی باد لطف بر همه تنها بزیده ای. اثیرالدین اخسیکتی. هود هدی توئی و من از تو چو صرصری بر عادیان جهل بعادت بزیده ام. خاقانی.
وزیدن. (برهان) (فرهنگ شعوری) (آنندراج) : ای نقش مهر برهمه دلها نشسته ای وی باد لطف بر همه تنها بزیده ای. اثیرالدین اخسیکتی. هود هدی توئی و من از تو چو صرصری بر عادیان جهل بعادت بزیده ام. خاقانی.