جدول جو
جدول جو

معنی بزیدن

بزیدن((بَ دَ))
حرکت کردن باد یا نسیم، وزیدن
تصویری از بزیدن
تصویر بزیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بزیدن

بزیدن

بزیدن
وزیدن. (برهان) (فرهنگ شعوری) (آنندراج) :
ای نقش مهر برهمه دلها نشسته ای
وی باد لطف بر همه تنها بزیده ای.
اثیرالدین اخسیکتی.
هود هدی توئی و من از تو چو صرصری
بر عادیان جهل بعادت بزیده ام.
خاقانی.
لغت نامه دهخدا

بیزیدن

بیزیدن
چیزی را از غربال گذراندن نرمه چیزی را از مو بیز بیرون کردن
بیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار