- بریندار (پسرانه)
- نگارش کردی: بریندار، محمد رستمی، زخمی، تخلص شاعر معاصر
معنی بریندار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
محصول
کسی که بیرق در دست گیرد و پیشاپیش گروهی یا لشکری حرکت کند علمدار
تخت روان
مغولی راستگروه فوج جانب دست راست میمنه مقابل جوانغار
مغولی راستگروه فوج جانب دست راست میمنه مقابل جوانغار
برآورده، تخمین
برغندان جشنی پیش از رسیدن ماه درآن شادی کنند و می نوشند روزه که رمضان می رسد اینک دهم شعبان است - می بیاورید و بنوشید که برغندان است (نزاری کهستانی)
جشن و نشاطی که در روزهای آخر ماه شعبان کنند بسبب نزدیک شدن ماه رمضان کلوخ اندازان، شرابی که در جشن مذکور خورند تا بتوانند در تمام ماه رمضان از نوشیدن آن پرهیز کنند
آنکه جن او را گرفته باشد جن دار جن گرفته پی گرفته، جمع پریداران، دختری دوشیزه که زنان جادو افسانها خوانده بر او دمند تا پری در بدن او در آید و آن اثنا از مغیبات خبر دهد، دیوانه مجنون، جا و مقام دیو
جشن، مهمانی و عیش و عشرتی که در روزهای آخر ماه شعبان برگزار می شده است، برای مثال رمضان می رسد اینک دهم شعبان است / می بیارید و بنوشید که برغندان است (نزاری - لغت نامه - برغندان) ، شرابی که در آخر ماه شعبان می خوردند که تا اول شوال از نوشیدن آن پرهیز کنند، کلوخ انداز، کلوخ اندازان
برنداف، تسمه، دوال، روده
دارای بو، آنچه دارای بو باشد
برانداختن، سنجش، برآورد، تخمین
برانداز کردن: ورانداز، دید زدن، تخمین کردن، سنجیدن
برانداز کردن: ورانداز، دید زدن، تخمین کردن، سنجیدن
کسی که جن داشته باشد، جن زده، دیوانه، مجنون، دختری که پری افسا او را واسطۀ ارتباط خود با جن و پری قرار دهد، برای مثال چون پری داران درخت گل همی لرزد به باد / چون پری بندان بر او بلبل همی افسون کند (قطران - ۸۳)
صاحب منصب در نیروی دریایی، دریابیگی، امیرالبحر
جناح راست، طرف راست، مقابل میسره، میمنه، جناح ایمن، مشأمه، طرف راست لشکر
((بَ غَ))
فرهنگ فارسی معین
جشن و مهمانی که در روزهای آخر ماه شعبان برپا کنند، شرابی که در روزهای آخر ماه شعبان می خوردند و تا اول شوال از نوشیدن آن پرهیز می کردند
جن زده، دختری که واسطه بین پری افسا و جن قرار می گیرید
تختی که بیماران یا مجروحان را روی آن می خوابانند و از جایی به جای دیگر می برند
Knobbed, Knobby
бугристый , узловатый
knopfartig, knorrig
горбкуватий
guzowaty
有节的 , 突出的
nodoso
abotonado, nodoso
à boutons, noueux
knobbelig
เป็นปุ่ม