معنی برانداف - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با برانداف
برانداف
- برانداف
- روده های انسان و حیوان. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). روده ها و امعاء. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
برانداز
- برانداز
- برانداختن، سنجش، برآورد، تخمین
برانداز کردن: ورانداز، دید زدن، تخمین کردن، سنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
برنداف
- برنداف
- تسمه و دوال. (برهان). چرم زین و لگام. و صحیح آن برنداق است. (از آنندراج) :
ازیرا که می زین و زآن بایدت
برنداف زین و عنان و لگام.
مختاری (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا