جدول جو
جدول جو

معنی برانکار

برانکار((بِ))
برانکارد، تختی که بیماران و مجروحان را روی آن می خوابانند و حمل می کنند
تصویری از برانکار
تصویر برانکار
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با برانکار

برانکار

برانکار
تختی که بیماران یا مجروحان را روی آن می خوابانند و از جایی به جای دیگر می برند
فرهنگ فارسی عمید

برانقار

برانقار
مغولی راستگروه فوج جانب دست راست میمنه مقابل جوانغار
برانقار
فرهنگ لغت هوشیار

برانغار

برانغار
مغولی راستگروه فوج جانب دست راست میمنه مقابل جوانغار
برانغار
فرهنگ لغت هوشیار

برانغار

برانغار
جِناحِ راست، طرف راست، مقابلِ مَیسَرِه، مِیمَنِه، جِناحِ اَیمَن، مَشأَمِه، طرف راست لشکر
برانغار
فرهنگ فارسی عمید

برانکارد

برانکارد
برانکار، تختی که بیماران یا مجروحان را روی آن می خوابانند و از جایی به جای دیگر می برند
برانکارد
فرهنگ فارسی عمید

برانغار

برانغار
به مغولی طرف دست راست باشد. (فرهنگ لغات تاریخ وصاف). فوج جانب دست راست... که به عربی آنرا میمن خوانند. (آنندراج). در مقابل جرانغار. طرف راست. طرف دست راست. میمنه از جناح لشکر. (ناظم الاطباء). فوج جانب دست راست. میمنه. مقابل جوانغار. (فرهنگ فارسی معین) : سیم به حسن اهتمام میرزا میرانشاه تعلق پذیرفته ضبط برانغار به وی اختصاص یافت و چهارم بوجودامیر حاجی سیف الدین تزیین گرفته او نیز بدست راست شتافت. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 450). و رجوع به جوانغار در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا