- برکشنده
- بمقام بالا وبرتر رساننده
معنی برکشنده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بالا کشیده، بیرون کشیده مستخرج بیرون آورده، برهم کشیده چین دار، ترقی یافته، نواخته پرورده
پرورده
بالاکشیده، بالابرده شده، بیرون کشیده شده، قد کشیده، آهنجیده، آهخته، آهازیده، برهیخته، فراهیخته، آهیخته، آخته
بالاکشیده، بالابرده شده، بیرون کشیده شده، قد کشیده، آهنجیده، آهخته، آهازیده، برهیخته، فراهیخته، آهیخته، آخته
کنده، از ریشه در آمده ریشه کن شده
کنده شده، ازریشه درآمده، ریشه کن شده
متناسب
آنچه که میدرخشد درخشان تابان
پرتو اندازنده، روشن کننده، تابنده
ورجاوند
اسم برازنده، شایسته لایق زیبنده: شغل برازنده، متناسب شکیل: اندام برازنده
دمنده نفس دمنده، طلوع کننده طالع (ستارگان)، پدید شونده (صبح سپیده)، سخن گوینده، غضبناک شونده خشمگین گردنده، روینده سبرشونده
بنا کننده، آفریننده
استخراج کردن، برآوردن
خراش دهنده
کسی که چیزی را میتراشد
پریشان کننده
کسی که چیزی می تراشد
کسی که چیزی را می فروشد
شایسته، لایق، زیبنده، مناسب
تابنده، فروغ دهنده، پرتوافکن، درخشان
بالا کشیدن، بالا بردن
بیرون آوردن
تربیت کردن
پروردن، کسی را ترقی دادن و بر مرتبۀ او افزودن
بیرون آوردن
تربیت کردن
پروردن، کسی را ترقی دادن و بر مرتبۀ او افزودن
منازع ستیزه گر
آنکه چیزی رابفروشد فروختار بایع
پریشان کننده
پایین کشنده
درخشنده، تابنده