بالابرنده. به مقام بالا و برتر رساننده: جهان بخیره کشی بر کسی کشید کمان که برکشیدۀ حق بود و برکشندۀ ما. خاقانی. رجوع به برکشیدن شود، صدای طوطی. (ناظم الاطباء)
بالابرنده. به مقام بالا و برتر رساننده: جهان بخیره کشی بر کسی کشید کمان که برکشیدۀ حق بود و برکشندۀ ما. خاقانی. رجوع به برکشیدن شود، صدای طوطی. (ناظم الاطباء)
کنده. کنده شده. - برکنده بال، که بال وی جدا کرده باشند: کند جلوه طاوس صاحب جمال چه میخواهی از باز برکنده بال ؟ سعدی. نتف، زاغ برکنده بال. (از منتهی الارب). - برکنده دندان، بی دندان. - برکنده قدر، پست مرتبه و خجل و خوار گردیده. (آنندراج). - برکنده موی، مهلوب. (از منتهی الارب).
کنده. کنده شده. - برکنده بال، که بال وی جدا کرده باشند: کند جلوه طاوس صاحب جمال چه میخواهی از باز برکنده بال ؟ سعدی. نَتِف، زاغ برکنده بال. (از منتهی الارب). - برکنده دندان، بی دندان. - برکنده قدر، پست مرتبه و خجل و خوار گردیده. (آنندراج). - برکنده موی، مهلوب. (از منتهی الارب).
نعت مفعولی از برکشیدن. بلند برشده: درختی است این برکشیده بلند که بارش همه زهر و برگش گزند. فردوسی. ، کلاهی دراز که زهاد بر سر گیرند و بتازی بریس نامند، و باین معنی با کاف فارسی هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) : دلقت بچه کار آید و تسبیح و مرقع خود را ز عملهای نکوهیده بری دار حاجت بکلاه برکی داشتنت نیست درویش صفت باش و کلاه تتری دار. سعدی
نعت مفعولی از برکشیدن. بلند برشده: درختی است این برکشیده بلند که بارش همه زهر و برگش گزند. فردوسی. ، کلاهی دراز که زهاد بر سر گیرند و بتازی بریس نامند، و باین معنی با کاف فارسی هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) : دلقت بچه کار آید و تسبیح و مرقع خود را ز عملهای نکوهیده بری دار حاجت بکلاه برکی داشتنت نیست درویش صفت باش و کلاه تتری دار. سعدی