معنی خراشنده
خراشنده
((خَ شَ دِ))
خراش دهنده
تصویر خراشنده
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با خراشنده
خراشنده
خراشنده
خراش دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
خراشنده
خراشنده
ایجاد خراش کننده. آنکه بخراشد. آنکه ایجاد خراش کند
لغت نامه دهخدا
خرامنده
خرامنده
آنکه با ناز و تکبر راه رود
فرهنگ لغت هوشیار
خراشیده
خراشیده
خراش داده شده، ریش زخم
فرهنگ لغت هوشیار
تراشنده
تراشنده
کسی که چیزی را میتراشد
فرهنگ لغت هوشیار
تراشنده
تراشنده
کسی که چیزی می تراشد
فرهنگ فارسی عمید
خرامنده
خرامنده
ویژگی کسی که با ناز و وقار و به زیبایی راه می رود
فرهنگ فارسی عمید
خرامنده
خرامنده
آن که با ناز و تکبر راه رود
فرهنگ فارسی معین
خراشیده
خراشیده
Grating, Scratched
دیکشنری فارسی به انگلیسی