- بروکاء
- دو زانو نشستن، کوشش، استواری در کارزار
معنی بروکاء - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دو زانو نشستن، کوشش، استواری در کارزار
رمن نادرست بلوک ها جمع بلوک بسیاق عربی
آرامی تازی شده بلاج دوخ زیغ
کشاورز، برزگر
هندی ک بارش زمان بارش بارشگاه
داد و ستد، معامله
موسم بارندگی، بارسات، بشکال، برشکال، پرشکال
از عبری آسمان هفتم
زیره سیاه
وسایل و ترفند هایی در فیلمبرداری سینما که برای نشان دادن وقایع یا مناظری که مجسم ساختن آن ها به طور طبیعی ممکن نیست انجام می شود
گروندگان، مؤمنان
با رونق، با رواج
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
گناه نهادن گناه بستن، بدگفتن، درنگ کردن، مولش دادن (مولش مهلت)، پناه گرفتن، آمادن آماده کردن
سیراب کردن، روان کردن سیراب کردن ترویه، روان کردن، به روایت شعر داشتن بر روایت شعر داشتن
گاوشیر
سریش از گیاهان سریش
پارسی تازی شده فرواز فرآویز (قاب عکس واژه های فارس الاصل در لهجه عربی حجاز ایراننامه سال 3 شماره 3)
پروار پرواره
از برات چک ها تنخواه ها سفته ها جمع برات
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آن قسمت از دامنه کوه که زیباترین قسمت آن می باشد، نام منطقه ای در کردستان نزدیک عمادیه (نگارشکردی: بهروار)
خاک نرم، سبک مایه، گول، شوریدگی، بوی خوش
براساء: مردم
مونث ابرص، زنی که به بیماری پیسی دچار باشد
لاتینی تازی گشته آتشفشان
آگاه به کار، مسلط بکار
جمع برکه برکت، فزونی ها جمع برکت
جمع رئیس سران بزرگان مهتران: روسای ادارات، جمع رئیس، سالاران کزبودان فرنشینان