بد کار بد کار آنکه مرتکب کارهای بد شود بد کردار بد عمل بد فعل بدفعال، شریر موذی، فاسق فاجر زنا کار لواط کننده فرهنگ لغت هوشیار
برش کار برش کار کسی که کارش بریدن قطعه های مصالح اعم از پارچه، آهن، نایلون و همانند آن در اندازه های مناسب برای تولیدی ها باشد فرهنگ فارسی معین
برزکار برزکار کشاورز، کشتکار، دهقانبَرزِگَر، زارِع، فَلّاح، وَرزِگَر، بَزرکار، بَرزیگَر، بَرزه گَر، گیاه کار، حَرّاث، حارِث، بازیار، کَدیوَر، وَرزِگار، وَرزِکار، وَرزه، وَرزی، کِشوَرز، واستِریوش، کِشتبان فرهنگ فارسی عمید