جدول جو
جدول جو

معنی برونده - جستجوی لغت در جدول جو

برونده
(بَرْ وَ دَ / دِ)
پرونده. سله و سبد و بستۀ قماش، که به عربی رزمه خوانند. (از برهان). سلۀ قماش، أی سبد و بغچۀ جامه. (شرفنامۀ منیری). شملۀ قماش. (لغت فرس اسدی) :
خواجه به برونده اندرآمد ایدر
اکنون معجب شده ست از بر رهوار.
آغاجی.
ورجوع به پرونده شود
لغت نامه دهخدا
برونده
(بُ دِهْ)
دهی است از دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد. سکنۀ آن 281 تن است. آب آن از سه رشته چشمه و محصول آن غلات و حبوب و سردرختی است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
برونده
صدور، صادر شدن
تصویری از برونده
تصویر برونده
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرونده
تصویر گرونده
ایمان آورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درونده
تصویر درونده
درو کننده، دروگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترونده
تصویر ترونده
میوۀ نارس، نوبر، نوباوه، برای مثال تروندۀ پالیزجان هر گاو و خر را کی رسد / زآن میوه های نادره زیرک دل و گربز خورد (مولوی۲ - ۲۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برکنده
تصویر برکنده
کنده شده، ازریشه درآمده، ریشه کن شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرونده
تصویر کرونده
درختی خاردار شبیه درخت لیمو، با میوه ای ترش مزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرونده
تصویر پرونده
نوشته ها و سندهای راجع به یک موضوع که در یک پوشه جمع شده باشد، دوسیه، کیسه ای که پیشه وران ابزار کار خود را در آن می گذارند، پارچه ای که قماش یا چیز دیگر در آن بپیچند، رزمه، بستۀ قماش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرونده
تصویر چرونده
چاره جوینده
فرهنگ فارسی عمید
(بَ فَ دَ / دِ)
برونده یعنی بستۀ قماش. (فرهنگ شاهنامه). صندوق لباس و جامه دان. (ناظم الاطباء) پرونده. رجوع به پرونده شود.
لغت نامه دهخدا
(تَ وَ دَ / دِ)
تروند. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). میوۀ نورس و نوباوه. (ناظم الاطباء) :
تروندۀ پالیز جان هر گاو و خر را کی رسد
زان میوه های نادره زیرک دل و گربز خورد.
مولوی (کلیات شمس چ فروزانفر ج 2 ص 4).
میوۀ شیرین بکام دوستان زان تازه شاخ
از پی تلخی عیش دشمنان آمد پدید
زان چنان آزاده شاخی این چنین ترونده ای
هم ز بخت خسرو خسرونشان آمد پدید.
ابن یمین (از فرهنگ جهانگیری).
، مکر و حیله و دروغ و فریب. (ناظم الاطباء) ، تجدد و نورسیدگی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تروند شود
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ دَ / دِ)
کنده. کنده شده.
- برکنده بال، که بال وی جدا کرده باشند:
کند جلوه طاوس صاحب جمال
چه میخواهی از باز برکنده بال ؟
سعدی.
نتف، زاغ برکنده بال. (از منتهی الارب).
- برکنده دندان، بی دندان.
- برکنده قدر، پست مرتبه و خجل و خوار گردیده. (آنندراج).
- برکنده موی، مهلوب. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(پَرْ وَ دَ / دِ)
بستۀ جامه که به تازی رزمه گویند. بستۀ قماش و اسباب. پشتوارۀ جامه، لفافۀ قماش و اسباب یعنی پارچه ای که قماش را بدان پیچند. شلۀ قماش:
خواجه به پرونده اندر آمد ایدر
اکنون معجب شده است از بر رهوار.
آغاجی (از فرهنگ اسدی).
، جوال مانندی که دهن آن از پهلوی آن باشد و استادان بزاز اسباب دکان خودرا در آن نهند و با ریسمانها بندند و به ضم ثانی و سکون ثالث و رابع هم آمده است. (برهان قاطع). و نیز رجوع به پلونده شود، سندها و نوشته های راجع به یک موضوع یا یک کار و یک نفر را که یکجا جمعآوری شده و خلاصه مطالب آن نوشته ها را برای آسانی در پشت پوشه های آن می نویسند و به فرانسه دوسیه میگویند. (مجموعه لغات فرهنگستان).
- پرونده کردن جامه ها، پشتوارۀ جامه ها بستن. ترزیم. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تعکیم. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(بْرُنْ/ بُ رُنْ تِ)
شارلوت. (1816- 1855 میلادی) زنی نویسنده، انگلیسی. نویسندۀ جین ایر.
لغت نامه دهخدا
(گِ رَ وَ دَ / دِ)
آنکه گرود. مؤمن. متدین. معتقد
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ وَ دَ / دِ)
دروکننده یعنی کسی که غله می برد. (آنندراج). کسی که غله درو می کند. (ناظم الاطباء). آنکه درود. که درو کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). جارم. جرمه، خرما یا انگور دروندگان. مختلی، گیاه درونده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از برنده
تصویر برنده
قطع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بروده
تصویر بروده
سردی خنکی، سرد شدن، زم
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی که در پس در اندازند تا گشوده نشود، سکان کشتی، بادبان کشتی، واحد برای شمارش کشتی و هواپیما: دو فروند کشتی سه فروند هواپیما
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که قماش یا چیز دیگر در آن پیچند، یا نوشته ها و اسناد را، جمع آوری و هر کدام را به یک موضوع داخل پوشه گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترونده
تصویر ترونده
نو رس (میوه) نو باوه نو بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برکنده
تصویر برکنده
کنده، از ریشه در آمده ریشه کن شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درونده
تصویر درونده
آنکه علف و غله را درو کند درو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بدینی و مذهبی گرود مومن معتقد، جمع گروندگان ای گروندگان، بترسید از خدای و بنگرید که هر کس که پیش خود فرستید مر فردا را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرونده
تصویر گرونده
((گِ رَ وَ دِ))
مؤمن، متدین، معتقد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرونده
تصویر فرونده
((فَ. وَ دِ))
فروند، چوبی که در پس می انداختند تا در باز نشود، سکان کشتی، بادبان کشتی، واحد شمارش کشتی و هواپیما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترونده
تصویر ترونده
((تَ وَ دِ))
نوباوه، میوه نورس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرونده
تصویر پرونده
((پَ وَ دِ))
بسته قماش، پارچه ای که قماش را بدان پیچند، اسناد و نوشته های مربوط به یک موضوع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برزنده
تصویر برزنده
((بَ زَ دِ))
شاغل، جمع برزندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بونده
تصویر بونده
کامل
فرهنگ واژه فارسی سره
دوسیه، پیشینه، سابقه، پاپوش، پوشه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
متمایل، مومن، معتقد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن صورتحسابها و اوراق بایگانی شده در خواب، علامت آن است که بر سر مسایلی با اهمیت بحث های هیجان انگیز خواهید کرد، و علامت ناآرامی و بی قراری شما در آینده نیز هست.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
روستایی از دهستان اهلم رستاق آمل
فرهنگ گویش مازندرانی