- برمثال
- نظیر، مانند
معنی برمثال - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گریز
ریزش اشک، راه افتادن آب دهان، چکیدن روغن ازگوشت بریان، بانگ برداشتن، پراکنده شدن شتران، به پوستی
برحسب مراد و مقصود، موافق میل وخواهش
بی مانند، بینظیر
پرگار
هندی ک بارش زمان بارش بارشگاه
آنچه باعث دل تنگی و رنج و اندوه بسیار شود
موسم بارندگی، بارسات، بشکال، برشکال، پرشکال
شاگردانه، انعام و پولی که علاوه بر اجرت به شاگرد داده می شود، میلاویه، درستاران، بغیاز، فغیاز، دستاران
مژده، نوید
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، فغیاز، داشات، بذل، احسان، سماحت، عطیّه، عتق، داشن، دهشت، منحت، اعطا، جدوا، جود، صفد، داد و دهش، داشاد، بغیاز
مژده، نوید
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، فغیاز، داشات، بذل، احسان، سماحت، عطیّه، عتق، داشن، دهشت، منحت، اعطا، جدوا، جود، صفد، داد و دهش، داشاد، بغیاز
بی مانند، بی نظیر
پیکر، تندیس
چوبیست که بدارچین سیاه ماند و بوی خوش دارد
گاوشیر
آشکارا هویدا آشکارا وظاهر وهویدا
بموقع ومناسب، شایسته
بحد کمال، در نهایت کمال
همانند
به هنجار، بهنجار
افزاری است درودگر انرا که بوسیله آن چوب و تخته را سوراخ کنند مثقب
لمس بساوش
مثلها، مانندها
مثل آوردن، شبیه کردن چیزی بچیزی
به طور آشکار و هویدا، آشکارا
برملا شدن: آشکار شدن
برملا شدن: آشکار شدن
مثل، جمع مثل، مثل، داستان
به طریق و روش معمول، به هنجار، طبیعی
چیزی را به چیزی شبیه کردن، مثل زدن، مثل آوردن
پرگار، وسیله ای دو شاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازه گیری خط های مستقیم استفاده می شود، پرگر، پردال، دوّاره، فرکال
صورت نقاشی شده، تصویر شخص که بر کاغذ نگاشته شده باشد، مجسمه، پیکر، تندیس
اسکنه، وسیلۀ فلزی دسته داری که نجاران برای سوراخ کردن چوب و یا ایجاد شیار به کار می برند، برمه، ماهه، پرما، پرماه، پرمه، بهرمه
فرانسوی ینگی (ینگ رسم)
بروش و طریق معین و معمول
ورمال آقا را دمش دادن، چیزی را برداشتن و بردن و خوردن چیوکردن سر خوراکی ریختن و یکباره آنرا تمام کردن، یا وردار و ورمال. آنکه چیزی را بر میدارد و فرار میکند