- برافتاده
- از میان رفته از بین رفته نابود شده، درافتاده از مد افتاده
معنی برافتاده - جستجوی لغت در جدول جو
- برافتاده
- از میان رفته، نابود شده، برانداخته، منقرض
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نابود شدن
چارپایی که بارش از پشتش افتاده باشد، صاحب باری که بارش از پشت حیوان بارکش سقوط کرده باشد، وامانده از راه
بجای خود قرار گرفته، کار کشته سرد و گرم روزگار دیده پخته مجرب: (آدم جاافتاده ایست)، مسن: (زن جاافتاده ایست)، کامل شده کاملا درست شده
آنکه یا آنچه در محل دور قرار گرفته، ویژگی زمین یا خانه ای که از آبادی و از مردم دور باشد
کنایه از کاردیده، تجربه دیده، عاشق
از میان رفتن، نابود شدن، از مد افتادن
چیزی که در جای خود قرار گرفته، کنایه از شخص باتجربه، موقر و متین، غذایی که به خوبی پخته شده، ازقلم افتاده
واقع نشده اتفاق نیفتاده مقابل افتاده
منسوخ شدن از مد افتادن باب روز نبودن: دیگر شلیته و تنبان ورافتاد، از بین رفتن نیست و نابود شدن: با آل علی هر که در افتاد ور افتاد)
Farflung
удалённый
abgelegen
віддалений
odległy
lontano
lointain
afgelegen
بعيدٌ جدًّا
दूरस्थ
ห่างไกล